رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

سلام به همه

خیلی خیلی الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الأئمة علیهم السلام...

بعله... پس چی؟! :))

اول یک عیدی خوب، بعد هم یک شعر زیبا از سید برقعی بزرگوار:

عیدی: طرح ختم نهج البلاغه مزین به نام شهید عزیز «سید محمدحسین علم الهدی» که بسیار خوب طراحی شده و از سبک ترها و جذاب تر ها آغاز میشه... روزی هم فقط چند دقیقه وقت می گیره... جزئیات طرح رو در کانال تلگرام موسسه مون گذاشتم، سر بزنید و بردارید، هم برای خودتون هم برای عزیزانتون: https://t.me/kosarenoor/183

شعر:

قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردم

قصه زیباتر از آن شد که گمان می‌کردم

برکه‌ای رود شد و موج شد و دریا شد

با جهاز شتران کوه احد برپا شد

و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت

دست در دست خودش یک تنه بالا می‌رفت

تا که بعثت به تکامل برسد آهسته

پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت

تا شهادت بدهد عشق ولی‌الله است

پله در پله از آن ماذنه بالا می‌رفت

پیش چشم همه دست پسر بنت اسد

بین دست پسر آمنه بالا می‌رفت

گفت: این‌بار به پایان سفر می‌گویم

"بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم"

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است

کهکشان‌ها نخی از وصلهء نعلین علی است

گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش

بگذارید که یک شمه بگویم دستش

هر چه در عالم بالاست تصرف کرده

شب معراج به من سیب تعارف کرده

واژه در واژه شنیدند صدا را اما...

گفتنی‌ها همگی گفته شد آنجا اما

سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد

آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد

می‌رود قصهء ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام

التماس دعا

یا علی

  • سر به هوا!