رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

درد دل های مدرسه ای من...(3)

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۹ ق.ظ

چهارشنبه که جلسه معلم ها و مادرها بود،  بعد جلسه مادر یکی از بچه هایی که من و سایر معلم ها رو عاصی کرده از تنبلی و حرف زدن، اومد با لحن بدی بهم گفت که اگه شما نمیتونی بچه ی من رو ساکت کنی، خودم بیام سر کلاس بشینم ساکتش کنم...

تو این مایه ها که تو عرضه نداری من دارم...

من اونموقع نتونستم جواب دندان شکنی(!) بهش بدم و سعی کردم فقط جمع کنم قضیه رو...

بعدا که فکر کردم یادم اومد اوایل سال یه بار به همین دختر توپیده بودم که یکی دو روز بعدش مدیر صدام زد گفت این دختر بخاطر شرایطی که داره اعتماد به نفسش پایینه باید بیشتر مراعاتش رو بکنی. این شد که من بهش سخت نگرفتم...

 

امروز صبح که اومدم، دیدم مادر گرانقدرشون اومدن که بشینن سر کلاس من...

انقدر ناراحت شدم که حد نداشت...

رفتم بالا به معلم ریاضی هشتم و نهم گفتم من باید با مادری که اومده سر کلاس من بشینه که بچه اش رو ساکت کنه چکار کنم؟ خلاصه کلی تعجب کرد و معلم های دیگه هم فهمیدن و کلی ناراحت شدن...

فعلا که بخاطر امتحان مرآت سر امتحانیم. تا چند دقیقه پیش هم مادره نشسته بود. اما گویا رفته...

من نمیفهمم که چرا مدرسه برخورد جدی نمیکنه؟ چون از اون ها سالی 12 میلیون پول میگیره اما به ما پول میده؟! چرا نمیان به این مادرهای پرتوقع سفارش ما رو بکنن مثلا فلان معلم مشکل اعتماد به نفس داره توی شورا برنگردید با بی ادبی تمام ضایعش کنید؟

والا!

خلاصه من می دونم با اونایی که با پررویی هم وقت کلاس رو میگیرن هم میرن با پررویی بیشتر پشت سرم حرف میزنن...

واقعا گاهی حس می کنم چقدر این بچه ها و حتی بعضی خانواده هاشون چه دیوارهای سستی اند که نه ایستادنشون قابل اعتماده، نه ریختنشون...

بعدا نوشت: امروز خیلی روز بدی بود... فهمیدم بچه ها کلی پشت سرم حرف زدن که این نمیتونه به ما بفهمونه درس رو! چیزی که به خودمم می گن اما همونجا بهشون تمرین میدم حل می کنن معلوم میشه یاد گرفتن... اما وقتی پشت سرم میگن ناظم و مدیر، اگه همه ی حرفشون رو باور نکنن، دست کم بخشیش رو باور می کنن... خلاصه امروز خیلی حرص خوردم...

امروز به جایی رسیدم که گفتم کاش شرایطم جوری تغییر کنه که نخوام سال دیگه کار کنم... یه معلمی مونده بود از کارهای مناسب و ایده آل برای خانم ها، که اونم امروز به این نتیجه رسیدم که توش موفق نیستم... اون هم چون با بچه ها رفیق میشم و از سر و کولم میرن بالا و نظم کلاس و شرایط گوش دادن از بین میره...

اعصابم خورده...

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۹/۰۸
  • ۵۷۷ نمایش
  • سر به هوا!

نظرات (۶)

  • آب‌گینه موسوی
  • باعثِ تأسّفه واقعاً!

    باید مدیریّت برخورد کند عزیز جان! یعنی معاون و مدیر اجازه دادند که مادرِ بچّه بیاید در کلاس؟؟

     

    باید خودت هم اجازۀ ورود نمی‌دادی و یا کلاس نمی‌رفتی!

     

    در موردِ دانش‌آموز هم ببین باید شدّتِ عمل نشان بدی، خارج از کلاس حسابی گوشش را بپیچان که اگر میخواهی سرِ کلاسِ من بنشینی، باید آدم باشی و...

    بچّه‌ها به من همیشه گفتند که خانوم موسوی شما خیلی مهربانید، ولی ما می‌ترسیم که عصبانی بشوید چون خیلی وحشتناک می‌شوید! :) 

    پاسخ:
    نه خداروشکر کار داشت رفت خانمه قبل تموم شدن امتحان بچه ها. سر کلاس نیومد. ولی بعید نیست که سه شنبه بیاد.
    معاون و مدیر هم میگن بذار بیاد سرکلاس روش کم شه!
    معلما خیلی ناراحت شدن از این حرکت و همه اومدن طرف من...
    انقدر اینا بی ادبن من واقعا نمیدونم چطور میشه با رعایت اخلاق، نشوندشون سرجاشون...
  • عباس زاده
  • سلام علیکم مومن
    باید در زندگی با بیخیالی زندگی کرد
    اینجور خودتون اذیت میشید قطعا
    عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
    پاسخ:
    علیکم السلام.
    والا من خیلی آدم حرص و جوشی ای نیستم...
    ولی سر این مساله واقعا درگیر شدم... یعنی حتی از نظر جسمی تحت فشار قرار گرفتم بخاطر تنبلی و بی حوصلگی و بی تربیتی این ها...
  • عباس زاده
  • شما الان میخواید تربیت یاد این مادر بدید ، فکر میکنید بتونید ؟

    اما بهترین روش برای مهار کردن اون دانش آموز رفاقت با اوست نه حرکت متقابل
    پاسخ:
    مشکل من سر همین رفاقته است.
    انقدر باشون رفیق بودم وبراشون دل سوزوندم پررو شدن.
    واقعا حس همون دیوار سست رو دارم نسبت بهشون که نمیشه به رفاقت باشون اعتماد کرد.
    نمیدونم...خودمم گیجم الان...
    اصلا بچه های این مدرسه واقعا بی تربیت و بی نظمن.
    جزو مرفه ترین اقشارند.
    خانواده ای که اینقدر پول میده برای یه مدرسه ی معمولی رو به پایین، با امکانات خیلیییییی محدود، یعنی واقعا وضع مالی خیلی خوبی داره یا اینکه عقل نداره!
    خیلی نارحت نباش
    سعی کن توی این کار ادامه بدی
    معلمی هم مثل همه کار های دیگه یه سری فوت و فن داره
    این که چجوری جواب خانواده ها رو بدی هم خودش کلی هنره
    امیدوارم تو این کار موفق باشی
    پاسخ:
    البته خب میدونم ذاتا معلمی تو خونمه... شاید یه چند وقت دیگه بهتر بشم... فعلا اینا خونم رو کردن تو شیشه...
    ممنونم از دعاتون.
    دانش آموزا پشت هرمعلمی حرف میزنن!
    اینو مطمئن باشید!یه عادت شده...یه عادت خیلی بد...
    البته،تقصیر بچه ها هم نیست!اگه توی درس یه نفر از همه معلما راضی باشه به نوعی مورد تمسخر بقیه بچه ها قرار میگیره که تو هیچی از معلم خوب نمیفهمی و تو خیلی مثبتی و...
    احتمالا میدونید که مثبت بودن امروزه یه جرم برای دانش آموزا محسوب میشه!
    پس دانش آموز به هر نحوی شده سعی میکنن یه رفتار منفی از معلم مذکور پیدا کنه تا بین گلایه کردنای بچه ها از معلما کم نیارن,به نوعی خودشون رو نشون بدن.
    و این خیلی خیلی بده...
    پ.ن:به نظر من شما یک معلم عالی هستین!چون از همینجا که نوشته هاتون رو میخونم به این فکر میکنم که اگه من همچین معلم خوب(و شاید دوست خوبی!)داشتم انقدر از ریاضی بدم نمیومد...شاید چون دبیر ریاضی من بچه هارو آدم حساب نمیکرد حتی برای حرف زدن باهاشون ولی شما...
    از ته ته ته دلم آرزو میکنم هرجا که هستید قدرتون رو بدونن!
    پاسخ:
    شما لطف دارید.
    می دونم جو بین بچه ها رو. زمان ما هم همین بود. اینکه مثبت بودنم جرمه می فهمم. منتها ناراحتی من از جویه که ایجاد کردن. درحالی که مشکل اصلی از بی ادبی خودشون و سواستفاده از خوش اخلاقی من بوده. البته اصول کلاس داری هم خیلی مهمه. در کل به این نتیجه رسیدم که باید جدی تر باشم باشون.
    ای جانم.. عزیزم دانش آموزان منم پست سرم حرف میزنن...ولی بیخیال عالممم...میگم یاد نگیری خودت ضرر کردی...
    خاصیت میز و نیمکت ها همینه....
    پاسخ:
    البته که در نهایت که مدرسه بی خیال ما شد و بلافاصله بنده رو سر وحشی گری های همون چند تا دانش آموز کله پا کردن...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی