رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

درد دل های مدرسه ای من...(1)

سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ب.ظ

الآن نشستم توی دفتر مدرسه در حالی که دفتر کارم رو گرفتم جلوم و دارم پست می‌گذارم. پستی که میخواستم شب مفصلا بگذارم، اما الآن مجبورم در این حالت دفتر به دست بگذارم.

چرا؟

چون نشسته بودم توی دفتر و داشتم کارهام رو میکردم که یهو یه آقایی اومد توی دفتر و سلام علیک کرد. من فکر کردم اشتباه اومده و بلافاصله همراه با سلام علیک شروع کردم به درست کردن حجابم. اما اون آقا اومد نشست روبروی من و فهمیدم از معلم هاست! چه درس و چه پایه ای نمیدونم! اینه که مجبورم دفترم رو طوری بگیرم جلوم بلکه کمی حجاب بشه.

تازه آقاهه که البته روش کلا یه ور دیگه است شروع کرده کلی از وضع فرهنگی و دینی نالیدن. منم مجبور شدم کمی جوابشو بدم.

الآنم نمیتونم از جام بلند بشم خداییش! خب حجابم متناسب با محیطی که مرد داشته باشه نیست!

مثلا من پریروز تازه به نتیجه رسیده بودم که چون مرد رفت و آمد داره توی مدرسه، حتی الامکان غیر از مسیر دفتر تا کلاس و کلاس تا دفتر رفت و آمد نکنم. اما امروز فهمیدم اینجا هم امنیت ندارم. نمیشه هم دائم چادر سر کرد. یعنی جنبه اش نیست اینجا...

در حین نوشتن آقاهه رفت یه اتاق خالی اما بلافاصله پسر مدیر که گویا محرم سببی حساب میشه اومد رفت توی سرویس بهداشتی توی دفتر معلم ها و من همچنان دفتر به دستم تا ایشونم رد شه بره...

این پست شب تکمیل میشه ان شاءالله.

بعداً نوشت: از طریق معاون آموزشی که آمده بود و متوجه معذب بودن من شده بود و به آن آقا گفته بود بفرمایید فلان اتاق خالی است، فهمیدم که اون آقا معلم خطاطی کلاس ششم هستن!!!!!!!!!!!!!! کلاس ششمی های که بلااستثناء بدون مقتعه در کلاس ها و راهرو ها می گردند... موندم واقعا که چه اتفاقی می افتاد اگر معلم خطشان زن می بود؟ اصلا می گوییم گیر نیاوردید معلم، به قول خودم به جهندم!، معلم خط نمی آوردید. چیزی می شد؟!!!!!!!!!!

در فرصتی مقتضی باقی درد دل های مدرسه ای ام را در قسمت های بعدی همین عنوان خواهم گذاشت ان شاءالله.

 

شب اول محرم رسید... امیدوارم معرفت و شور عاشورایی امسال بیشتر از سالهای پیش در وجود همه بنشیند...

 

دل من در حال حاضر مثل همین هلال ماه نازک است... منتظر تقه ای است برای شکستن و باریدن... برای خوب شدن و خوب ماندن حالش دعا کنید...

یا علی...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۷/۲۱
  • ۵۱۲ نمایش
  • سر به هوا!

نظرات (۵)

  • میثم علی زلفی
  • با این حرف ها که جنبه اش نیست بی خود از مواضعتان عقب نشینی نکنید
    چادر بپوشید ولی بحث نکنید. وقتی خواستند به حریم خصوصی شما وارد شوند خیلی محکم و جدی به آنها بفهمانید که هم قانون و هم شرع این پوشش را تایید می کند. و انها موظف به اجرای قانون در صورت مقید بودن به قانون و شرع در صورت دین دار بودن هستند.
    قرار نیست مدام بخاطر دینمان با این و آن جدال کنیم. اینکار باعث فرسایش روح شما در بلند مدت می شود.
    روزی شخصی نزد امام حسین آمد و گفت بیا درباره ی دینمان با هم مباحثه کنیم. امام فرمود وای بر تو این همان کاری است که پیامبر از آن نهی فرمود. اگر سوالی داری بپرس تا جواب بدهم. و بنده نیز اگر سوال داشته باشم از اهلش می پرسم.
    مردم باید بفهمند که دینشان را از منبع آن بگیرند و با هم در دینداری مجادله نکنند.
    پاسخ:
    این که بنده عرض کردم جنبه اش نیست به این دلیلی نبود که شما فرمودید. بذارید یکم بهتر توضیح بدم براتون:

    ببینید این مدرسه در منطقه ای هست که کمتر مذهبی درش هست متاسفانه. خیلی از این بچه ها با اینکه بخاطر سن کمشون معصومند ولی از دین بجز اینکه دیندارها و علی الخصوص چادری ها آدم های نفرت انگیزی هستن، تصوری ندارن.

    من هم واقعیت هیچ بازخوردی از قبل نداشتم که بچه های مدرسه نسبت به شخصی مثل من چطورند.

    از ابتدا به عنوان یه معلم عادی و خوش پوش که اتفاقا حجاب کاملی هم داره باشون مواجه شدم. امیدوار بودم بخاطر شاد بودن خودم و ست بودن لباس هام از من خوششون بیاد و بعد کم کم بشون بفهمونم که من چادری ام. هیچ بازخوردی هم از اینکه چقدر می تونم جذبشون کنم نداشتم.

    این رو بذارید کنار اینکه معمولا بچه ها نسبت به درس ریاضی یک نفرت عمیقی هم دارند.

    خب حالا فرض کنید از ایتدا هی با چادر می رفتم و می آمدم، و اون ها ابتدائا من رو به عنوان یک معلم ریاضی چادری می شناختن. خب مطمئنا موضع می گرفتن چون هم از ریاضی بدشون میاد هم از چادر. مطمئن باشید اگر کوچکترین بداخلاقی ای می کردم تو ذهنشون نفرتشون نسبت به چادر بیشتر می شد. دیگه مدتها باید طول می کشید تا دیوار دفاعیشون رو بشکنم و بتونم بفهمونم که چادری ها شاخ ندارند، ممکنه اتفاقا آدم های جذابی باشن. اینکه چقدر موفق می شدم هم معلوم نبود.

    اما روندی که توی این سه هفته طی شده و امروز تازه فهمیدم که چقدر موفق بوده این روند:

    از ابتدا با لباس های خوشرنگ و البته ست، بعنوان یک معلم قانون مند سرکلاسشون رفتم که سعی می کنه وقتی جا نداره به بچه ها سخت نگیره اما روی نظم حساسه(اگرچه این مورد رو خنثی می کنن! :) ). این معلم سعی کرده گاهی با شوخی و خنده، گاهی با رنگ لباس هاش، گاهی با اهمیت دادن به فهم همه ی بچه ها، گاهی با توضیحات کامل، گاهی با کارگروهی، گاهی هم با جیغ وداد(که واقعا لازم میشه!) بچه ها رو جذب کنه. این معلم وقتی عیدغدیر میشه برای بچه ها قشنگترین پولی که عیدی گرفتن توی عمرشون رو(با تزیین گلهای کاغذی و الصاق فارسی شده ی یک حدیث) می بره و همه رو ذوق مرگ می کنه. بعد یه مدت یه بار که دیر رسیده بوده مجبور میشه با چادر بره سرکلاس و یکی از بچه ها با تعجب می پرسه خانم شما واقعا چادری اید؟! یعنی فرض کنید بعضی از این ها در مخیله شون نمی گنجیده که من چادری باشم.

    این روند دوم اونقدر خوب پیش رفته که من امروز به اقرار خودشون فهمیدم که الحمدلله محبوب ترین معلمشونم و توی خونه از من به مادر و پدرهاشون می گن. بخاطر همین امروز با خیال راحت(و البته بعد از خوندن جمله ی اول کامنت شما... تک جمله ی مؤثری بود. باقیش رو البته بعدا خوندم.)، زمان هایی که احتمال بیشتری می دادم مرد رفت و آمد کنه وقتی از کلاس بیرون می آمدم تا دفتر با چادر می رفتم و از دفتر تا کلاس رو هم...چون می دونستم حالا اگر من رو با چادر ببینن نه تنها لج نمی افتند، تبلیغ هم هست.

    ببینید این بچه ها خیلی پاک و معصوم اند. واقعا خیلی هاشون زمینه دارند برای جذب به دین. حتی اون هایی که نماز بلد نیستن ولی بدشون نمیاد یکی باشه بشون یاد بده... خب مطمئنا توی چنین فضایی برخورد سرسختانه جواب نمی ده و باید جذب کرد، نه اینکه موسی به دین خود عیسی به دین خود.

    امیدوارم منظورم رو تونسته باشم خوب بیان کنم.
  • میثم علی زلفی
  • بله حرفتان کاملا درست و روشتان صحیح بوده و هست.
    بنده منظورم در نحوه ی برخورد با مردان نامحرم و بزرگتر هایی است که در دفتر رفت و آمد می کنند و اغلب ژست های دینی آنها آدم را می کشد و مدام می خواهند علم نداشته شان در دین را به رخ بکشند. نه بچه های پاک و معصوم.
    همچنان موفق باشید.
    پاسخ:
    نه من به هیچ وجه ملاک رفتارم بزرگترها نبودن. چون واقعا روششون رو دوست ندارم و نمیخوام بخاطر اونها حیای خودم رو لکه دار کنم!
    جالب اینکه به قول شما ژست مذهبی هم میگیرند. مدیر همین مدرسه خانم مسنیه که چادریه و دائم دغدغه ی دینی رفتار کردن داره. اما فرض کنید مسأله ای به این سادگی که اشتباهه معلم خط ششمی های بدون حجاب(و حتی اگر با حجاب هم باشن) مرد باشه رو رعایت نمی کنه.
    یا مثلا پسر خود ایشون که گفتم محرم سببی اهالی مدرسه اند(!) مسئول خرید و تدارکات و... است و هی میاد طبقه ی بالا که دفتر معلم ها هم اونجاست. خب اینها اگه یکم دغدغه داشته باشن، لااقل ورود آقایون به طبقه ی دوم رو ممنوع می کنن. اما اصلا براشون اهمیتی نداره انگار.
    راستی بعدا نوشت پست رو هم اگر نخوندید بخونید.
  • میثم علی زلفی
  • عجب روزگاری است آدم دلش کباب می شود از این همه ....!
    پاسخ:
    سری های بعدی احتمالا چیزهای دل کباب تر کن دیگری هم بگذارم...
    انشاءالله خدا به توفیقاتت اضافه کنه
    واقعا معلم ها می تونن مسیر زندگی آدم ها رو عوض کنن، و خوشحالم که تو چنین نگاهی به کارت داری و چنین هدف بلندی رو دنبال می کنی.
    تحسینت می کنم، بهت غبطه می خورم و امیدوارم که تا آخر سال بیای و کلی از موفقیت هات بگی :)
    پاسخ:
    ممنونم از دعای خوبت زهرا جان.
    صرف ریاضی درس دادن با هدف امرار معاش خسته ام می کنه و احساس نا مفید بودن بهم میده، اگرچه ریاضی رو بتونم خوب بفهمونم.
    اونچه بهم ذوق می ده و راغبم می کنه به پویایی، این مؤثر بودنه از نظر دینی و اخلاقیه.
    خیلی دعا کن که رخ بده.
    سلام علیکم

    راهبردی که برای جذب بچه‌ها انتخاب کردید بسیار جالب بود.

    ان شاء الله پیروز باشید!
    پاسخ:
    علیکم السلام و رحمة الله.

    سلامت باشید.
    التماس دعا دارم.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی