رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

عواقب یک ویراژ حرفه ای در یک عمق استراتژیک!

چهارشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۴۳ ب.ظ

قبل از کربلا که با دوستم به زیارت حرم امام رضا علیه السلام رفته بودم، در هتلی در عمق استراتژیک خ امام رضای 16 سکونت داشتیم که جرأت نمی کردیم از ساعت 10-11 شب به بعد به حرم برویم یا برگردیم، آنقدر که عمقش استراتژیک بود و تاریک و خلوت!

دو نماز صبح اول را از ترس و شاید کمی هم تنبلی، به حرم نرفتیم اما خب نماز صبح آخر را هیچ جوره نمی شد گذشت، خصوص که بلیط برگشتمان ساعت 7.30 صبح بود و باید برمی گشتیم...

نتیجتا حوالی ساعت 4 صبح، از همان هتل استراتژیک خودمان درآمدیم و شروع کردیم ساکت و آرام به سمت سر خیابان امام رضای 16 قدم برداشتن، که از آنجا به بعد دلهره و تاریکی و خلوتی ای در کار نبود...

در آن خلوتی و سکوت، یک تاکسی که نمیدانم از کجا پیدایش شد کنار ما ترمز زد: حرم 1000 تومن! خب تا اینجا اندکی قابل فهم و تحمل بود، اما مشکل آنجایی ظاهر شد که راننده ی یک ماشین دیگر که من از گوشه ی چشمم یک پژوی مشکی می دیدمش، عینهو مکس پین، ویراژ داد جلوی تاکسی قبلی تا به خیال خودش مسافر های تاکسی را بقاپد و ناگهان فریاد برآورد که حرم هزار تومن!

چشمتان روز بد نبیند، من که از خلوتی و تاریکی آن عمق استراتژیک، کاملا مرعوب شده بودم، با این ویراژ کاملا حرفه ای یک آن تصور کردم داریم دزدیده می شویم و بنا کردم که هم خودم شروع کنم به سریع و محکم قدم برداشتن، هم بگویم: الهه بدووووو...

که حماقت کارگران ساختمان نیمه ساز کنار دستمان و یکی دو وجب بیرون گذاشتن میله های داربست از مرز ساختمان، دست به دست تصمیم من نگون بخت برای سرعت گرفتن و نگاهی که به افق بود برای فرار، داد تا مرا عینهو یک مجسمه که پایش را می گیرند و سرش را هول می دهند، زارت به زمین بزند...

زارت که میگویم یعنی نه اینکه چند تا سکندری خورده باشم بعد افتاده باشم، نه! یعنی همان زارت خودمان... با کف دست چپ و زانوی راست...

آنچنان هم سریع این اتفاق افتاد که دوستم هرچه سعی کرده از عقب مرا بگیرد نتوانسته...

البته شک هم نکنید که هیچ کدام از آن دو راننده ی دلسوز، خصوصا دومی که خیلی دلسوز بود، اصلا به روی مبارک هم نیاوردند و حتی از دور هم حال نپرسیدند که خانم خوبید؟ آنگونه به زمین رسیدید زنده ماندید اصلا؟!!! یعنی من که با صورت اشک آلود و پای لنگان و دست در بغل گرفته با کمک دوستم بلند شدم اثری از آن ها نبود که نبود، البته راننده های دیگری بودند که باز بگویند حرم، حرم، حرم!

خلاصه جانم برایتان بگوید عضلات دست من تا چند روز گرفته بود، زانویم هم تا چند روز زخمش باز بود، و البته هنوز هم بعد از حدود 3 هفته زانویم درد دارد!

مانده ام طرف نمی فهمید در تاریکی و خلوتی آن عمق استراتژیک، یک خانم از چنین ویراژ حرفه ای و ترمز ناگهانی سکته می زند، و با زانو که هیچ، اگر یک میله ی دیگر جلوتر باشد با مخ می رود در میله ی دوم و جان به جان آفرین تسلیم می کند؟

بعد می‌گویند مردها عاقل اند!

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۹/۰۳
  • ۴۷۵ نمایش
  • سر به هوا!

نظرات (۸)

  • دچــ ــــار
  • الان اینو در اثبات پست قبلی تون گذاشتید؟ !

    ای غیر وطن پرست 

    + سفر مجردی خانوما این جیزاش ازار دهنده است:) و نشانگر نیاز مبرم آنها به شوهر و یا بقول پست قبل «همراه محرم» می باشد :)
    پاسخ:
    شاید...
    البته بیشتر تو دلم مونده بود حرکت دیوانه وار اون راننده بخاطر 2000 تومان پول...
    والا عراقم تا چند صد سال پیش وطن خودمون بوده...
    بماند که خیلی قبول ندارم این مرزها رو...

    + بعله این ترس ها که در ذات زن هست و تا قبل از امنیت حکومت مهدوی پابرجاست، اما خب همراه محرم شامل پدر و برادر و عمو هم می شود! :/ البته با در نظر گرفتن مصالح دیگر، از شما پذیرفته می شود...
    ++ یعنی مانده بود این مدلی اثبات بشود هر خانمی باید ازدواج کند؟ نکته ی دیگری نمانده بود که از کنه مطلب بنده بیرون بکشید؟!!!! :/
  • دچــ ــــار
  • فعلا تا همینجاش کافیه :)

    +بیشتر تعمق نکردم:)
    شما که انتظار ندارید مثل بیشتر خواننده گان سرسری بخونم رد بشم :)
    پاسخ:
    خدا به داد کسانی برسه که میخونیدشون... :/
    میخواین دیگه شما رو نخونم :)
    پاسخ:
    یهو چرا سه نقطه شدین؟
    من روی سه نقطه به دلیلی تعصب دارم! به یک کیلومتریش هم نزدیک نشید لطفا!
    شما راحت باشید... هروقت خواستید بخونید... فقط کنه مطالبمو، لااقل اونایی که خودم حواسم بهشون نیست، از قبر بیرون نکشید توروخدا آبرو دارم :/
  • آب‌گینه موسوی
  • :))

    مَردها، اغلب‌شان البتّه، حواس‌شان به خیلی چیزها نیست!

    این جنابِ دچار، همانی هستند که مدّتی رفتند و بعد هم اعلامِ ویرانیِ وبلاگ را کردند؟


    پاسخ:
    :)
    بلی...
    بلی...
    سلام علیکم
    متأسفانه این‌گونه بی‌دقتی‌ها کم دیده نمی‌شود.
    از آژانس نمی‌شد استفاده کرد؟
    پاسخ:
    علیکم  السلام...
    بله...
    آخه اونقدری دور نبود که به ذهنمون آژانس برسه اصن... فقط خلوت و تاریک بود...
    اساسا در رفت و آمد هام آژانس آخرین گزینه ایه که به ذهنم خطور میکنه! :/
  • دچــ ــــار
  • کجا من اعلام ویرانی! کردم :)
    پاسخ:
    ویرانی نه، مرگ!
    که گویا به دمی مسیحایی زنده شد...
    سلام
    زیارت مقبول بانو
    خوش به حالتون...
    سفر پر باری بوده پس برات
    این تعاریف رو از چند نفر دیگه هم شنیدم از کم کاری ایرانی ها و مهمان نوازی عراقی ها
    اتفاقا امروز جایی بحثش بود که من ایرانی حاضرم بی منت در خونه ام به روی مسلمان دیگری که نمیشناسم باز کنم و ازش پذیرایی کنم؟!
    پاسخ:
    سلام دختر آذری :)
    سلومت باشی...
    قسمتت...
    بلی عالی بود، الحمدلله...
    متاسفانه ایرانی ها حتی نمی تونن مهمان های خوبی باشن، چه برسه میزبان ها ی خوبی... مثلا لیوان شیر میگیرن، یه مزه میکنن و تا می بینن مزه ی شیر خشک میده، همونجا تف میکنن و لیوان و شیر رو پرت میکنن وسط خیابون، یا غذا میگیرن دو قاشق میخورن خوششون نمیاد یا سیرن میندازن دور...
    چه برسه بازکردن در روی غریب...
  • الـ ه ـام 8 عـظـیـمـی
  • عزیزم... پس رفتی! حمد خدا زیارتت قبول!
    این امام رضاها انقدر کوچه پس کوچه ن، همه شون از یه ساعتی به بعد واقعا مکافاته رفت و آمدشون.
    پاسخ:
    بلی بلی... یک هم پر پیدا کردم پریدم مشهد :) قبول حق...
    اوهوم... یعنی به غلط کردم افتادم که اونجا رو گرفتم، به هوای اینکه غذا داره... غذا نداشته باشه اما نزدیک باشه و البته ارزون، بهتره...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی