رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

معلم یک عده بچه مایه دار بودن چه حسی دارد؟!!!

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶ ق.ظ

امروز دومین روزی بود که رفتم مدرسه. نگران نباشید، قرار نیست هر روز بیام پست بذارم که امروز چطور گذشت؟! اما اولاش یه چیزایی توجه آدم رو جلب می کنه...

 

اول روز که خیلی با عجله رفتم چون دیر راه افتاده بودم و شدیدا اتوبان امام علی و اول ارتش ترافیک بود. به همین خاطر مجبور شدم کلی از مسیر رو بدوم تا ترافیک رو رد کنم و بتونم ماشین بگیرم. از اوایل بیرون زدنم هم سردرد داشتم و مطمئنا دویدن توی اون هوای آلوده و استرس دیر رسیدن بدترش می کرد. خلاصه با کلی عجله وقتی رسیدم که بچه ها آخر صفشون بود و من تا چادرم رو دربیارم و وسایلم رو آماده کنم بچه ها رفته بودن سر کلاس.

بچه های دو تا کلاسم بچه های خوب و دوست داشتنی ای هستن. اصلا هم در حدی که فکر می کردم پررو و لوس و غیرقابل نفوذ نیستن. باهاشون دوستم، در عین اینکه جدی می گیرن منو و بهم احترام میذارن. البته خب این اولشه و نمی دونم تا آخر سال همینجوری من رو جدی می گیرن یا نه؟ میترسم بعد از یه مدت بیان بزنن رو کتفم بگن «وای سید تو آدم نمیشی آخر، نه!؟»

 

البته این ها هرچقدر هم دوست داشتنی باشن کلا توی یه فاز دیگه اند... کفش های مارک و مدل موی فشن و ابرو و... امروز که یه صحنه ای دیدم که شاخامو به زور فشار دادم که از روسریم نزنه بیرون! دیدم یکی شون موهاش رو مش کرده!!!(یعنی من به عمرم مش نکردم!) اونم نه هایلایت که ملایم باشه ها! نه، مش!!! اونم رنگ روشن تابلو... اونم نه الآن ها که دوم راهنمایی سابق به حساب بیاد... از اینکه مش موهاش بلند شده بود فهمیدم حداقل یک سال پیش مش کرده!!! یعنی اول راهنمایی بوده!!!!!!!!! یکی دیگه شون که روز اول توجهم رو جلب کرد دختری بود که مدل موهاش فشن بود: یه سمت کله اش کوتاه و سمت دیگه اش بلند! مواردی مثل ابرو رو البته من ندیدم ولی گویا توی مدرسه بوده ناظم ها تذکر دادن...

 

چهارشنبه هم یکی از معلم ها تعریف می کرد که داشتم از بچه ها می شنیدم که یکی به دوستش داشت می گفت فردا میریم دوبی. دوستش پرسید یعنی شنبه نمیای مدرسه؟ اونم گفت چرا! میریم یه خرید می کنیم بر میگردیم!!!(یه چیز تو مایه های ما که میریم شاه عبدالعظیم یا میریم بازار بزرگ!)

 

واقعا نمی فهمم این ظلم ها چیه مادر و پدرها در حق بچه هاشون دارن می کنن! اونقدر این ها رو توی ناز و نعمت بزرگ می کنن که پس فردا ازدواج کردن با کوچکترین مشکلی عر عر کنان(!) راه بیفتن بیان خونه باباشون!

 

از این ها بگذریم و برسیم سر بحث شیرین فامیلی من...

یکی از بچه ها که فک کنم دفعه ی پیش غایب بود امروز پرسید فامیلی تون چیه خانوم؟! گفتم فاخری. یکی دیگه گفت « واقعا؟! من فکر کردم فارخی إ فامیلیتون»!!! این که خوبه تازه! یکی دیگه امروز پرسید «خانوم فامیلیتون چی بود؟ فراخانی؟!!!» من واقعا نمی دونم فامیلی من چشه به این باکلاسی و قشنگی که این ظلم ها در حقش میشه؟ انصافاً چنین ظلم هایی به عمرش که از زمان پدر جد یا جد ما بوده ندیده بود!

می دونید یاد چی افتادم؟ یاد صحنه ای که شاید سه چهار ساله بودم و در حالی که مادرم چهارزانو نشسته بود من روی پاش دراز کشیده بودم و داشتم می پرسیدم مامان فامیلیت چیه؟ مامانم گفت «مرادی». منم که انگار یه کلمه ی جدید شنیده باشم و سعی کرده باشم با گنجینه ی لغاتم تطبیق بدم با تعجب پرسیدم « مربا؟!!!» :)))

خلاصه امروز بچه ها بامزه بودن...

  دارم سعی می کنم بچه ها رو تربیت کنم برای معلم شدن! برای توانایی حرف زدن و توضیح دادن و ارتباط گرفتن... برای اینکه از نگاه آدم ها بفهمن چی تو ذهنشونه...حتی اگر به کلام چیز دیگه بیارن... امیدوارم موفق بشم... هم در این هم در اینکه به عنوان یه معلم مذهبی جذبشون کنم...

 

پ.ن1: قرص ماه امشب کامل بود و من دوست داشتم برم روش بشینم... کلی قربان صدقه این بدر فی لیلة تمامه و کماله رفتم...

 

پ.ن2: برای بار هزارم بم ثابت شد چشمم شوره!!!ماه رو چشم زدم و قراره فردا بگیره...!!!

 

التماس دعا - یاعلی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۷/۰۶
  • ۴۹۳ نمایش
  • سر به هوا!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی