رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دستفروش های مترو» ثبت شده است

فروشنده

۲۰
بهمن

مترو سوارها، از نوع خانم شان بخصوص، با پدیده ی گدایی  تحت عنوان فروشندگی آشنا هستند...

بچه ها یا بزرگترها بعضا با شکم برآمده یا فرزندی در آغوش، با لباس های نسبتا نامرتب و کثیف می آیند، با التماس میخواهند که جنس هایشان  را بخری، که معمولا هم دستمال فالی و چسب زخم و آدامس است...

حالا بزرگترها حسابشان جدا، ولی معمولا بچه ها، یک صاحب دارند که برای او کار می کنند...

چندی پیش دختر بچه ای با همین اجناس دیدم، از روی اجناسش می شد حدس زد از همین قسم کودکان بی نوا باشد، اما لباس هایش تمیز و مرتب بود...

به بغل دستی ام گفتم به نفعشان باشد لباس کهنه تن این بدبخت ها می کنند، به نفعشان نباشد لباس نو، این بیچاره ها هم عروسک دستشان هستند...

خیلی تاسف خوردم... برایم تلخ بود لباس نو بر تنش دیدم!

چند روز پیش اما با صحنه ی عجیب تری مواجه شدم:

دخترک ده یازده ساله ای، با موهای فشن، یک طرف کوتاه یک طرف بلند، و رنگ کرده، با لباس و کوله و کفش خیلی شیک و گرانقیمت، داشت تل فنری می فروخت!!!

خیلی برایم عجیب بود...

قبل تر دیده بودم مثلا در سن راهنمایی و دبیرستان، بیایند چیزی بفروشند، اما خب لباس هایشان معمولی بود...

این یکی ولی اصلا به ظاهرش نمی خورد وضع مالی بدی داشته باشد... که مثلا بگویم فشار مالی باعث شده خانواده اش مجبورش کنند بیاید دستفروشی کند! دستمال فالی هم نمی فروخت که ذهنم برود به سمت کودکان کار بدسرپرست...

چه دلیلی می توانست داشته باشد؟ دختری با آن ظاهر بیاید فروشندگی؟

چرا خانواده اش اجازه داده اند؟ به چه حقی؟

+ آی در دلم مانده یک بار وقتی یکی از این دخترهایی که شلوارشان را پاره می کنند می پوشند در مترو باشد و یک فروشنده ی شلوار فروش هم، و من یک شلوار بخرم فی المجلس ببرم بدهم به آن دختر و بگویم بفرمایید این را برای شما خریدم، انگار شلوار سالم نداشتید بپوشید، گفتم کمکتان کنم! :/

++ این روزها که می روم موسسه، وقتی از قطار در ایستگاه دروازه شمیران پیاده می شوم، می بینم این زنان دستفروش صف بسته اند روی صندلی های سکو، دارند جنس تبلیغ می کنند... شاید پانزده بیست نفر... انگار بازار محلیست... اکثرا هم لوازم آرایش و زینت آلات و لباس زنانه... چرا اجازه شان می دهند اینطور بساط کنند خدا می داند...

+++ تا چند وقت دیگر تعداد فروشنده های مترو از مسافران بیشتر می شود... :/

  • سر به هوا!