رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پر خوابی» ثبت شده است

از بچگی پر خواب بودم...

نه تنها پر خواب بودم، اصلا با خواب یک انس عجیبی داشتم و دوستش داشتم...

بچه بودم کم و بیش خواب می دیدم و یادم می ماند...

مدت زیادی در بزرگی خواب هایم زیاد به یادم نمی ماند...

اما باز مدتی است در خواب هایم دقت می کنم... گاهی در خواب دنبال شخص یا نکته و نشانه ی خاصی هستم و تلاش می کنم که خواب هایم را به یاد بیاورم... هنوز هم کامل یادم نمی آیند خواب هایم، اما همان سکانس هایی که در خاطرم می مانند، بعضا می شوند دلخوشی ام و مونس تنهایی هایم...

الان می دانم ایراد جدی ام پر خوابی ام است اما تلاش جدی ای برای کم کردنش ندارم... شاید چون دوستش دارم...

وقت هایی هم که به دلیلی کل دنیا روی سرم خراب می شود، خواب به نحوی می شود پناهگاهم... مثل یک جور قرص ضد افسردگی یا قرص اعصاب...

جالب این است که آدم ها این قرص ها را به رسمیت می شناسند، با اینکه ضرر هم دارند، اما خواب را به رسمیت نمی شناسند...

مثلا اگر کسی در دوره ای غصه ها به جانش هجوم بیاورند و خوابش زیاد شود، سر او غر می زنند که چقدر می خوابی؟!

اما اگر کسی در دوره ای غصه ها به جانش هجوم بیاورند و برود دکتر و قرص بگیرد، حتی سایرین هوایش را خواهند داشت که اعصابش بیشتر به هم نریزد...

 

+ به قول دوستی: می خوابیم تا خط امام بماند!!! :/

++ سحر کرشمه ی چشمت به خواب می دیدم / زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست...

  • سر به هوا!