رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

۳ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

خلاصه ی این جلسه، که به تکمیل و جمع بندی جلسات گذشته طی شد، خدمتتان تقدیم می شود:

 

- در گذشته اشاره ای به حق الناس شد و اشاره به حق برادر دینی بر ما. این هر دو بسیار حساس و مهمند اما با هم فرق دارند. شما در برابر انسان های عادی وقتی اشتباهی می کنید باید رضایت طرف مقابل را جلب کنید اما در مقابل برادر دینی باید حتی اگر لازم است گناه ناکرده را به گردن بگیرید تا اختلافی ایجاد نشود. در مقابل برادر دینی باید همیشه بدهکار باشید(روایت در پ.ن).

 

- انسان ها وقتی یک آدم مهم و معروف می بینند شخصیت خودشان را خُرد می کنند، تواضع به خرج می دهند و از او تعریف و تمجید می کنند. در مورد برادر دینی شان چطور؟آیا تواضع دارند و از او تعریف می کنند؟ طبق روایت یکی از نشانه های تکبر این است که زبان در تمجید برادر مومن قفل می شود. اگر تواضع کنیم ایمانمان تازه می شود. درست است که داریم « مدح المؤمن، ذبح المؤمن » اما این وقتی است که مدح در مقابل خودش باشد، نه پشت سرش. امام(ره) در تفسیر الحمدلله رب العالمین می فرماید هر حمدی بر می گردد به خداوند. اگر اینطور به قضیه نگاه کنیم چرا همدیگر را مدح نکنیم؟

 

- خصوصیت جمع مؤمنین باید این باشد که وقتی کسی می بیند احساس کند که جمع زنده است. مؤمن وقتی وارد می شود، باید از خوشرویی و نشاط او مشخص شود که او وارد شده است. نباید آشغال هایی که دیگران بر سرمان ریخته اند یا در شهر با خود جمع کرده ایم، وارد جمع مؤمنین کنیم و بر سرشان بریزیم.

 

- الآن متاسفانه بهترین حالت روابط بین مؤمنین این شده که اختلاف ندارند چون همدیگر را کم می بینند!

 

- یکی از بزرگترین موانع رشد این است که به خودمان این دید را نداریم که می توانیم آنچنان باشیم که خدا از ما انتظار دارد. اگر تصور کنیم جمعمان مثلا جمع شهداست( هرچند شهدا کف آن چیزی است که باید باشیم )، دیگر درحق هم بدی کردن و محبت نداشتن سخت می شود. اگر از شهدا می گوییم باید سعی کنیم خصوصیاتشان را در خودمان ایجاد کنیم. نه اینکه آن ها را سقف قرار دهیم و تعریف از آن ها را به منزله ی پوششی بر نقص هایمان بگیریم.

 

- اگر در اثر کلاس ها شما مثلا شما بروی با دسته ی گل خدمت کسی که از تو بریده است و حلالیت بگیری(هرچند مقصر نبودی) یعنی کلاس ها فایده داشته. کلاس اخلاق وقتی مؤثر می شود که روح لطافت داشته باشد وگرنه نمی کشد به این مباحث.

 

پ.ن: قبلا استاد به این روایت اشاره کرده بودند که معصوم(قریب به این مضامین) می فرماید اگر اختلافی بین دو شیعه پیش آمد باید عذرخواهی کنند،چه ظالم باشند، چه مظلوم. سوال می شود که چرا مظلوم باید عذرخواهی کند؟ جواب قریب به این مضمون است که ما از شیعه ی خود چنین انتظار داریم.

 

التماس دعا-یاعلی

  • سر به هوا!

      -گفتیم کلاس اخلاق برای زنده نگهداشتن ایمان است. در مقابل سختی های آخرت ، اصلا سخت نیست و اتفاقا لازم هم هست هفته ای یک بار هم که شده، به جلسه ای که در آن ایمانمان تازه می شود برویم.

 

      -گفتیم بیشترین جایی که ایمان در خطر می افتد، در موضع حق الناس است که شخص ذی حق، مثل خدا کریم و غفار و ستار نیست.

 

      -وقتی روابط حاکم بر جامعه، روابط غیر ایمانی است، اگر مؤمنین بین خود رابطه ی ایمانی برقرار کنند، نمود بیرونی آن منفی است. مثلا یکی از چیزهایی که باعث می شود سایرین فکر خوبی نکنند، این است که از جمع آن مؤمنین، بوی اختلاف به مشام کسی نمی رسد. نه تنها کسی از آن ها اختلاف کلی نمی بیند، حتی اگر دونفر اختلاف کنند، معمولا نفر سوم متوجه اختلافشان نمی شود.

 

      -علی الخصوص از تشکل های دینی که امام دارند ، اگر اختلافی به گوش نرسد، بقیه فکر می کنند این ها مثلا رابطه ی مرید و مرادی دارند و فکری از خودشان ندارند. چون قاعدتا(!) کسی که فکر می کند و از خودش ایده دارد حتما باید غیبت کند! حتی جمع مومنین را ترک کند تا به همه ثابت کند هم معرفت دارد به مشکلات، هم اینکه به شخصی که مشکل دارد، بی محبت است. در حالی که استانداردهای روابط ایمانی متفاوت است.

 

      -بسیاری از اختلاف ها بین کسانی که رابطه ی ایمانی بینشان نیست، ریشه در حسد دارد. وقتی شخص می بیند که عده ای از نسبت به شخصی ادب و تواضع و محبت و تبعیت دارند، حسادت می کند.

 

     -در رابطه ی ایمانی یکی چون مقید به دین اند و غیبت و عیب جویی نمی کنند، دیگر به دلیل محبت شدید و رابطه ی ولایی بین آن ها(بعضهم اولیاء بعض) اختلافات ظهور نمی کند.اگر با امام (به معنای عام)و ولی خود (یا اولیاء خود) اختلاف نظر داشته باشند،حتی اگر در خلوت بیان کنند، در جلوت و در عمل، به اختلاف دامن نمی زنند(از آثار ولایت، تبعیت است). چه برسد به اینکه بخواهند غیبت و عیب جویی کنند.

 

      -اینکه از جمع مؤمنین اختلافی ظهور نمی کند، اصلا به این معنی نیست که مؤمنین از خودشان فهم و فکر و علم ندارند. برخلاف برخی از بزرگان، تا به حال کسی ندیده است که حضرت آقا با امام (ره) اختلاف کند. اتفاقا یکی از نقدهای بیگانگان درمورد حضرت آقا این است که ایشان قبل از فوت امام، شخصیت مهمی نبودند! این نقد به این دلیل است که استاندارد عمومی این است که اگر کسی مهم باشد و از خودش فهم و فکر داشته باشد باید بالاخره در جایی با دیگران اختلاف کند!

 

      -روایت داریم « أحذروا من صولة الکریم». نبیاد فکر کنیم کریم چون اعتراضی نمی کند، چیزی نمی فهمد و فکر نمی کند. چون مقید به قیود ایمانی است چیزی نمی گوید. درست مانند شیری که در قفس است و دیگران از بیرون قفس برای او شکلک در می آورند. فکر نکنید به این معناست که قدرت حمله ندارد.چون در قفس است کاری نمی کند.

 

      -در توصیف یاران امام زمان(عج) داریم که در مقابل امامشان مثل کنیز هستند. نفرموده اند غلام! البته هم غلام و هم کنیز مطیع مولایند، تنها فرقشان این است که کنیز در مقابل مولا صدایش هم در نمی آید. اما این اصلا به این معنی نیست که یاران ایشان فهم ندارند.

 

      -خیلی ها فکر می کنند اگر علم زیاد شد، نیاز به نبوت و ولایت کم می شود. اما چون در حالت عادی، با زیاد شدن علم،اختلاف بیشتر می شود، نیاز به ولی بیشتر می شود(اتفاقا مولوی هم به این اشاره می کند). مومنین مثل دانه های تسبیح می مانند. اگر نخ تسبیح گره نداشته باشد از هم جدا می شوند. ولایت مثل گره ی نخ تسبیح است که این دانه ها را یک جا نگه می دارد.

 

      -یکی از مشکلاتی که تشکلات دینی دچار آن هستند، این است که به اسم آسیب شناسی، دچار انواع غیبت ها و بی حرمتی ها و عیب جویی ها می شوند.

 

      -مؤمن باید قبرستانی در دلش ایجاد کند تا چیزهایی را در آن خاک کند و سال به سال هم سر آن قبرها نرود.یکی از چیزهایی که باید دفن کند عیوب برادران مومنش است. تا این قبرستان را در دل خودش ایجاد نکند، حتی خود قبرستان رفتن هم به دردش نمی خورد!

 

      -ملاصدرا درمورد شهید با آیه ی «إنه علی کل شیء شهید» بحث می کند و ضمیر «ه» را صرفا مختص خدا نمی داند. آیه های دیگری هم هست که ضمیر سوم شخص دارد و مفسرین آن را مثلا متوجه امام زمان(عج) می دانند. مثل آیه ی 7 سوره ی مجادله که می فرماید« ما یکون من نجوی ثالثة إلا و هو رابعهم، ولا خامسة إلا هو سادسهم، و لاأدنی من ذلک و لا أکثر إلا هو معهم أینما کانوا...».

      التماس دعا-یاعلی

  • سر به هوا!

هو

- رابطه ی دینی باید فی الدین و لِلدین باشد. یعنی هم در چارچوب دین و هم برای اهداف دین باشد.

 

- همانطور که ائمه علیهم السلام،آمده اند تا رابطه ی ما با خدا را اصلاح کنند و کفاره ی گناهان ما شوند،قصد اصلاح ارتباط بین مؤمنین را هم دارند.دنبال این بوده اند که بین یارانشان ارتباط قلبی ایجاد کنند.به همین دلیل بود که پیامبر(ص) بین یارانشان دو به دو عقد اخوت بستند. حتی آیات و روایات سعی دارند که روابط طبیعی مثل زن و شوهری و فرزند و والدی و ... را تبدیل به رابطه ی دینی کنند و اینگونه این محبت ها را در طول محبت به خدا قرار دهند.

 

- وقتی از برادر دینی مان خطایی سر بزند و گناهی بکند، وظیفه ی ما چیست؟ به حسب موقعیت باید تعیین شود که «تجاهل و تغافل» باشد یا «تواصی به حق و امر به معروف و نهی از منکر» ؟

 

- تجاهل و تغافل: شافعی دلیل ارادت خود را به امام صادق(ع) در این بیان می کند که ایشان فرموده بودند: «سعادة الدنیا و الآخرة فی کلمتین: التجاهل و التغافل». تجاهل و تغافل آثار تربیتی زیادی هم دارد: 1) به شخص امکان توبه می دهد. 2)فرصت مکر و بهانه تراشی را از شیطان می گیرد. 3)فی المجلس،دریایی از کرامت در شخص متغافل و متجاهل ایجاد می کند. پیامبر اکرم(ص) طبق فرموده ی خودشان بسیار بر امت خود آسان می گرفتند در حدی که برای امت عجیب و غریب بود. ولی منطق ما با منطق خدا و معصومین فرق دارد.جاهایی که خداوند سخت می گیرد ما آسان می گیریم(غیبت) و جاهایی که خداوند آسان می گیرد ما سخت می گیریم.گاهی شیطان آن قدر تلبیس می کند که ما فکر می کنم اگر آبروی شخص را بخاطر گناهش نریزیم در اسلام ثلمه ای ایجاد می شود.

 

- وقتی از کسی گناهی می بینیم باید حواسمان باشد ممکن است توبه کرده باشد.خیلی وقت ها به همین دلیل نباید به رویش بیاوریم که ما می دانیم. خداوند این همه فرصت در سال گذاشته برای توبه: محرم و صفر،ماه رمضان،شب قدر،اعیاد،عزاداری ها و ... و باید بعد از توبه امید بالایی داشته باشیم به بخشش.ولی ما چون خودمان به توبه ی خودمان اطمینان نداریم،به اینکه دیگری هم توبه ی مقبول کند اطمینان نداریم و نمی پذیریم که اشخاص ممکن است گناهانی که کرده اند بخشیده شود،بخاطر همین ما هم از آن گناهشان نمی گذریم. نباید دائم نبش قبر کنیم و گناهان افراد را به رویشان بیاوریم.در غیر این صورت او را از جمع مؤمنین بیرون می رانیم.

 

- در مورد خودمان باید توجه کنیم که توبه مثل صابون است.هم پاک می کند هم فرسوده.مثلا یقه ی لباس که خیلی چرک می شود،شما وقتی با صابون بشویید،هم تمیز می شود و هم فرسوده می شود.این بخاطر اثر وضعی گناه است. دلیل اینکه توبه کردن را هم تاخیر می اندازیم و به فکر تکامل جدی نیستیم،گناهانی است که دعا ها(و به عبارتی اراده ها) را حبس می کند.

 

- این خیلی بد است که وقتی از مؤمنی گناهی می بینیم نه برای او دعا می کنیم و نه او را تواصی به حق می کنیم.خیلی لطف کنیم پشت سرش حرف نمی زنیم و فکر می کنیم چقدر هم کار شاقی کرده ایم.

 

- باید حواسمان باشد که برای تواصی به حق و امر به معروف و نهی از منکر، نباید ایراد او را به او بگوییم.گفتن ایراد و نصیحت کردن،بخصوص جوان ها را،به لجبازی می اندازد. باید ایرادش را به او هدیه کنیم.که این هدیه کردن در هر جایی به نحوی است.حتی گاهی می تواند در قالب سؤال باشد.

 

- رفتارمان در مقابل مؤمنی که مرتکب گناه شده باید طوری باشد که او را بین خوف و رجاء در تعادل نگه دارد.اگر رجاء زیاد باشد اشتباهش را تکرار می کند و اگر خوف زیاد باشد از جمع مؤمنین بیرون می رود. البته خودمان هم در تشخیص گناه دیگران باید این خوف و رجا را داشته باشیم. همیشه نباید رفتار شخص را برداشت به گناه کرد.خیلی وقت ها احتمال های دیگری هم می شود داد.

 

- حواسمان باید باشد که اگر اشکالی در برادرمان دیدیم،حتی خداوند به وسیله ی آن گناه دارد ربوبیت می کند. گناهان گاهی برای ادب کردن ماست. و حتی گاهی گناه نکردن ها مرخصی شیطان است برای اینکه بعد از مدتی به طور جدی به گناه بیاندازدت.مثل برصیصای عابد که بعد از 70 سال در یک روز هم مرتکب زنا شد، هم قتل، هم دروغ و هم شرک. اما اگر ایمان برای شخص باقی بماند،گاهی همین گناه خورده ها باعث بازگشت شخص و هدایت او می شود.خداوند همیشه رب است(البته این ربطی به مقام عمل ندارد،اما در مقام داوری مؤثر است).

 

_ از خدا بخواهیم : هر کاری با ما می کند بکند و هرچه از ما می گیرد بگیرد، اما ایمانمان ر از ما نگیرد...

 

  • سر به هوا!