رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

-  فکر نکنبد اگر کلاس اخلاق رفتید و عمل نکردید، فایده دارد. در این صورت داریم اذا فسد العالِم، فسد العالَم. 8 جلسه صحبت شد در باره ی رابطه ی دینی مومنین. اگر دیدید 2 مؤمن با هم اختلاف دارند، بجای اینکه آتش روی آتش بریزید، سعی کنید حل کنید رابطه شان را. وگرنه پرده های ضخیم بین ما و خداوند دم به دم بیشتر می شود. به همین دلیل است که داریم العلم هو الحجاب الأکبر.

 

- بعد از 8 جلسه رفتیم سراغ اصلاح رابطه با خداوند، که طبق حدیث، رابطه ی ما با مردم را اصلاح می کند. برای اصلاح رابطه با خدا گفتیم باید فهم خودمان از خدا را، به عنوان ذاتی که باید به رفق و قرب او برسیم، اصلاح کنیم. در مراتب متفاوت توحید دقت کنیم و تشخیص دهیم و تفکر کنیم و سعی کنیم در خود نهادینه کنیم:

 
- در توحید ذاتی که تقریبا هیچکداممان مشکل ندارد.

 
- در توحید صفاتی گفتیم که باید در تشخیص آن صفتی از خداوند که درموردمان تجلی پیدا کرده است،  تلاش و دقت کنیم.

 
- در توحید افعالی گفتیم باید به این درجه برسیم که بدانیم و ببینیم که هرچه در زندگی ما جاری می شود، در علم و قدرت و اراده و فعل خداست. مناجات شعبانیه: و قد جرت مقادیرک علیّ یا سیدی فیما یکون منی الی آخر عمری من سریرتی و علانیتی و بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی و نفعی و ضری، الهی ان حرمتنی فمن ذالذی یرزقنی؟ و ان خذلتنی فمن ذالذی ینصرنی؟...

 

- وقتی به این مرحله از توحید برسیم، مصیبتی از جانب کفار ببینیم: اشداء علی الکفار. اما وقتی از جانب مؤمنین باشد: رحماء بینهم. به فراز انی سلم لمن سالمکم می رسیم با این چشم ببینیم که باید با کسی که سلم دارد با امام باید سلم داشته باشیم و برعکس. و البته تمام این ها فعل خداست.

 

- آنجایی که انسان پر از نعمت است: فیقول ربی اکرمن! اما وقتی خداوند تنگ می گیرد فیقول ربی اهانن. در حالی که خداوند مبتلا می کند اما خار نمی کند. بنابراین در نعمت ها، خدا را گم می کنیم. به همین دلیل است که شکر بر نعمت ها سخت تر از صبر بر بلایاست. در بلا شما چاره ای جز صبر نداری. اما در نعمت اگر حواست نباشد و شکر خدا نکنی، خدا را گم می کنی و مغرور می شوی. اینکه سبلان می رویم به این دلیل است که جایی می رسد که احساس می کنی ذخیره ای از خودت نداری، آنجا خدا را حتما پیدا می کنی.

 

- ایمان به « کم من ثناءٍ جمیل لستُ اهلا له نشرته» ناشی از توحید افعالی است. بعد از این هم امام می فرماید «عظم بلائی». این ثناء جمیل خودش بلاست. بلایا هم مختلف است. گاهی برای کسی، تن بیمار بلاست، برای کسی تن سالم بلاست. برای بعضی غنا، برای بعضی فقر: و نبلوکم بالخیر و الشر. ما اول انقلاب یادگرفته بودیم هرکس مسؤولین می گرفت می رفتیم و به او تبریک و تسلیت می گفتیم!
 
- اینکه خداوند مبتلا می کند، عین این است که خداوند می خواهد دل ما را خانه تکانی کند. در روایت حتی داریم که اگر خطر عجب برای بندگانم نبود، اجازه نمی دادم بندگانم گناه کنند. ما عین کسی هستیم که بالا می رویم و کمی پایین، دوباره بالاتر می رویم و دوباره کمی پایین. این درجا زدن نیست.خودش پیشرفت است.
 
- خداوند وقتی بلایی می دهد، بعدش می خواهد نعمت بدهد. بلا می دهد تا زمینه اش را ایجاد کنی که نعمت را به تو بدهد.
 
- در دعا داریم که: الهی کیف ادعوک و أنا أنا؟ و کیف اقطع رجائی و أنت أنت؟! ائمه به ما اینطور یاد داده اند تا حسی که به خدا پیدا می کنیم حس یک افسر نگهبان یا یک معلم سخت گیر نباشد. آنقدر از حلم و کرم و غفران و رحمت خدا گفته اند تا محبت پیدا کنیم. البته در جای خود هم از حساب و کتاب خدا گفته اند تا فکر نکنیم که زندگی عبث است و خدا بی حساب و کتاب ما را وارد رضوان خود می کند.
 
- نفس مؤمن اشتهایش زیاد است. هر چه ایمان بالاتر باشد اشتها بیشتر است. گناه اشتهای نفس را کم می کند و دعا را در سینه ها حبس می کند. مؤمن از ثمره ی اشتهایش هم در دنیا برای خدا استفاده می کند. درآمدش را بالا می برد و در راه خدا استفاده می کند. به فکر حکومت جهانی است و زمینه های آن را با اتکاء به قدرت خدا ایجاد می کند، چون اشتهایش زیاد است و به کم قانع نمی شود. نمی گوید من گناهکار نمی توانم و... مگر مجبور است گناه کند که دائم به گناه فکر کند؟! حتی ملاصدرا معتقد است که بهشت را نفس مؤمن آنگونه که اشتها می کند، خلق می کند! همان بهشتی که عرضها عرض السموات و الأرض! نفس مؤمن اینقدر اشتهایش زیاد است!
 
التماس دعا-یاعلی

  • سر به هوا!

با سلام؛

خلاصه ی قسمت هایی از فهم بنده از این جلسه:

- وقتی خداوند اصلاح رابطه با مردم را، درصورت اصلاح رابطه با خودش، متکفل شده است، پیروزی قطعی است. نباید در این شک کرد: یدالله فوق ایدیهم.

 

- رابطه با خداوند، نه از روی جبر و باکراهت، بلکه لذت بخش و زیباست.

 

- بیان شد که طبق صفات افعالی، فعل از آن خداست. خدا هم سبب ساز است و هم سبب سوز. اما باید توجه داشت که این مسأله چیزی از مسؤولیت ما کم نمی کند. زیرا دعا و خواست و اراده از ماست، فعل از خداست.

 

- مکاتب مختلفی در مورد مسأله ی مهم و سخت «شرور» بحث کرده اند. در هر مکتبی هم جواب هایی داده اند.اما در اسلام به هیچ نحو نمی توان قائل به ثنویت شد. در فلسفه ی اسلامی این بحث جواب هایی دارد.

 

- نگاهی که یک مؤمن می تواند به مسأله ی شرور داشته باشد این است که این ها شر نیستند برای او، بلکه برای افزایش ایمان او هستند. مؤمن ممکن است بداند که دنیا جای دل بستن نیست، اما با بلایایی که برایش ایجاد می شود، یقین پیدا می کند که دنیا لیاقت او را ندارد و نباید به آن دل بست. این بلایا کم کم باعث می شود او از دنیا دل بکند. حتی مصائبی که برای انسان کامل ایجاد می شود، باعث ترفیع درجه ی اوست.

 

- شهید علم الهدی نامه ای از امیرالمؤمنین را که برای امام حسن علیه السلام نوشته بودند برای ما می خواندند: إنما خُلقتَ للآخرة، لا للدنیا، و للمماة، لا للحیاة، و للفناء، لا للبقاء... امیر المومنین اشاره می کنند که دنیا پلی است که از طریق آن باید به سمت پروردگار سفر کنیم.

 

- خداوند دل مؤمن را برای خودش می خواهد. هرآنچه آن را بخواهد از خدا بگیرد، خداوند مانع می شود.

 

- ما معمولا حاضر نیستیم بخاطر خدا به خودمان و اطرافیانمان سختی بدهیم و مثلا برای دین زیر بار قرض برویم یا محل زندگیمان را به جایی که سخت است، اما لازم، ببریم. در دنیا سنگین شده ایم. نمی توانیم مثل امام حسین(ع) دست زن و فرزند را بگیریم و بخاطر خدا مهاجرت کنیم. در تربیت فرزندمان هم همینطوریم. به بچه ها سختی نمی دهیم و هروقت هرچه می خواهند برآورده می کنیم. آن ها هم قد می کشند اما بزرگ نمی شوند؛ در حالی که ربوبیت خدا برعکس است: سختی می دهد تا بزرگ شویم. حضرت زینب اگر در تربیتش سختی نمی کشید، در کربلا هم نمی توانست آن همه سختی را تحمل کند.

 

التماس دعا- یاعلی

 

  • سر به هوا!
خلاصه ی فهمیدن ها و نفهمیدن های بنده از این جلسه:
 

- در جلسات قبل بیان شد که تا رابطه ی انسان با خدا اصلاح نشود، عداوت ها و بغض ها جای خود را دارند و از بین نمی روند. ضمنا بیان شد که برای اصلاح باید اعتقاد به توحید پیدا کرد.

 

- اعتقاد به توحید ذاتی راحت است و حتی توحید صفاتی هم از توحید افعالی و عبادی راحتتر است. برای این دو نوع آخر باید عمر گذاشت.

 

- اشعریون با پذیرش توحید افعالی، اختیار را رد کردند، و معتزله با پذیرش اختیار، توحید افعالی را. اما شیعه که دید هیچ یک را نمی توان رد کرد، متحیر شد و خدمت اهل بیت رسید و جمله ی معروف «لا جبر و لا تفویض، بل امر بین الامرین» را در پاسخ شنید. اجمالا فهمید که چیزی بین این دوست اما برای فهم تفصیلی، قرن ها سر همین جمله بحث شده است.فلاسفه در توضیح این جمله، بحث اراده ی طولی را مطرح می کنند و بیان می کنند که چون اراده ی ما در طول اراده ی خداست، نه تنافی با اختیار هست و نه با توحید افعالی. علی کل حال بحث بر سر تفسیر این جمله بسیار است.

 

- زمانی رابطه مان با خدا اصلاح می شود که بفهمیم و بدانیم و «ببینیم»(مثل ابوسعید ابوالخیر در مقابل ابن سینا) که هر فعلی فعل خداست. اما متاسفانه اینطور نیستیم.ما معمولا تصور نمی کنیم که در مورد ما ممکن است خلاف اتفاقی که در فیزیک تایید شده(مثل اینکه چاقو گلوی اسماعیل را نبرید یا آتش بر ابراهیم سرد و سلام شد که حکم معجزه هم نداشتند) برایمان بیفتد. اگر چنین شود چون حواسمان به خدا نیست، تعجب می کنیم! در حالی که این عادت خداست که مومنین را نجات دهد و یاری کند. حتما که نباید آن اتفاق در چارچوب قوانین فیزیکی باشد! عالم قوانین دیگری هم دارد.

 

- وقتی انسان به سمت خدا حرکت کند، از این دست اتفاقات زیاد می بیند. نمونه ی بارز اینها، نحوه ی رسیدن روزی است(مثل داستان داوود(ع) که دید پرنده روزی مورچه ای که زیر آب و درون چوبی گیر کرده بود را به دهان قورباغه می دهد و قورباغه آن را برای مورچه می برد). روزی هم لزوما مادی نیست. مثلا نحوه ی رسیدن به یک استاد خوب، که ممکن است بسیار عجیب هم باشد، روزی انسان است و فعل خداست، هرچند از طرق مادی که به نظرمان اتفاقی کنار هم قرار گرفته اند رخ دهد. ما این ها را برحسب اتفاق می گذاریم اما خداوند این حادثه ها را به هم چفت کرده است.

 

- طبق توحید افعالی، اتفاقات و انسان ها ول نیستند، در حالی که در مکاتب دیگر اینطور است. توحید افعالی یعنی اینکه تو بفهمی که هر اتفاقی که می افتد، حتی به دست دشمن تو، فعل خداست. منتها تو باید از این اتفاقات رمزگشایی کنی و ببینی هرکدام در کجای زندگی تو و هستی جایگاه دارند؟ این را با مرور زمان، وقتی مثلا موفقیت بزرگی دست پیدا می کنی، می فهمی که هر مشکلی و هر خوشی ای برای چه در زندگی ات قرار گرفته بود.(استاد درمورد خودشان مثال زدند که جایگاه و اهمیت تمام اتفاقات زندگیشان را وقتی فهمیدند که دکترین ظهور را نوشتند.) این وقت است که روحت آرام می گیرد و می بینی که ول نیستی.

 

- اگر در زندگی ات چیزی را پیدا کردی که توانستی بخاطر آن ناراحت باشی و به خدا گله کنی که چرا این طور شد، یعنی در توحید افعالی مشکل داری.

 

- چون با رسیدن به توحید افعالی، هر اتفاقی را منصوب به خواست خدا می کنی و می دانی که این اتفاق برایت لازم بوده تا پله شود و تو به جایی برسی، از انسان ها ناراحت نمی شوی، هرچند خطاکار باشند.

 

- کربلا جلوه ی خالص توحید است. خداوند بر این همه مصیبت راضی بود بنابراین امام(ع) فرمود: «الهی!رضاً برضاک». هرچند این رضایت الهی در آن بلایای عظیم و مصیبت های اسیری آل الله بود. عزاداری بر واقعه ی کربلا، چون برای پاسداشت این توحید است، حتی زمانی که امام حسین(ع) رجعت می کنند هم رخ می دهد.

 

التماس دعا-یاعلی

  • سر به هوا!

خدمت شما، خلاصه ی فهم بنده از این جلسه که ادامه ی بحث اصلاح رابطه با خداست:

 

- شعار انجمن حجتیه این بود که « منتظر مصلح، خود باید صالح باشد. » اما درست این است که «منتظر مصلح خود باید صالح مصلح باشد.» زیرا شخص تا روحیه ی اصلاح نداشته باشد،حتی خودش هم نمی تواند صالح باشد.

 

- آیا می توان وجودی را که از او شناختی نداریم عبادت کرد؟ جواب منفی است.اما آیا با این فهم محدودمان می توانیم خدا را بشناسیم؟علم ما به کنه ذات خداوند که امکان ندارد. اما علم به اسماء چطور؟ در این زمینه اختلاف نظر هست. به اجمال آن چه صحیح است این است که نمی توان گفت که هیچ چیز نمی فهمیم، هر چند که «الله أکبر عمّا یوصف». اگر هیچ چیز از کمالات و اسماء خدا نمی فهمیدیم، محبتی پیش نمی آمد. این که در نماز این قدر الله اکبر داریم، نفی حمدهای پیشین است که در نماز انجام می دهیم، البته خود حمد ها اثباتی است. این به این معناست که صفتی را می فهمیم و بعد می گوییم که خدا بالاتر است. خداوند لاحد است و لاحد هم واحد است.

 

- کسی که می خواهد رابطه اش را با خدا اصلاح کند، در توحید باید بسیار مطالعه و تفکر کند. توحید هم سه قسم است که توحید ذاتی از همه آسان تر است، بعد توحید صفاتی و در آخر توحید افعالی که از همه سختتر است.

 

- برای رسیدن به توحید صفاتی باید به این درک برسیم که صفات خداوند از هم و از ذاتش جدا نیستند. برای این اول باید تجلی صفات الهی را تشخیص داد.

 

- اکثریت فکر می کنند اگر زندگی خیلی گرم و نرم باشد و بلا کم باشد یعنی خداوند با صفت رحمانی اش بر شخص تجلی کرده است. کسی که مرتکب حرام نمی شود و زندگی اش هم خوب است را گمان می کنیم که خیلی مومن است و کارش خیلی درست است(نگاه فقهی داریم). مگر تمام کسانی که با امام حسین علیه السلام نیامدند، اهل حرام بودند؟ خیر، اما اهل قیام لله نبودند. مکرر روایت داریم که کسی که بلایش کم باشد کارش و ایمانش مشکل دارد.

 

- اگر هر روز دقت کنیم که خداوند با کدام اسمش بر ما تجلی کرده، شناخت و رفاقتمان نسبت به خدا بیشتر می شود. البته این فهم از صفات حالت خوف و رجاء دارد چون هیچوقت نمی توانیم مطمئن شویم که مثلا اینکه حاجتمان برآورده شده، تجلی اسم کریم است یا اسم قهار خدا؟ و بالعکس. از هر واقعه ای دو تلقی می توان داشت.

 

- توحید افعالی این است که هر فعلی، فعل خداست.نسبت دادن افعال طبیعت به خداوند راحت است، اما جایی که بحث افعال انسان است، این نسبت دادن غامض به نظر می رسد. ما مثل یهود نیستیم که ید الله را مغلولة بدانیم یا مثل برخی اهل تسنن که خداوند را فقط خالق بدانیم(کل یوم هو فی شأن) یا مثل برخی دیگر که قائل به جبر باشیم. این که در دعای کمیل داریم« لا یملک الا الدعا، إنک فعّال لما تشاء » یعنی اینکه انسان فقط دعا دارد، خواست دارد، اما فعل مال خداست.

 

- شما اگر حوادث یک روز خود را بررسی کنید،گاهی می توانید برای یک اتفاق ساده، چندین حلقه ی متصل به آن حادثه را بشمارید و از خیلی ها هم خبر ندارید. میلیاردها حادثه در هر لحظه در حال رخ دادن است که به طور زنجیره وار به هم متصل است و این ها را خداوند گم نمی کند.

 

التماس دعا-یاعلی

  • سر به هوا!