رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

۱۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

مطلب را بر داشتم

چون نصیحت های خارج از گود و از سر ندانستن،

دلم را بیش از پیش می سوزاند،

اگر چه در اصل حرف مناقشه ای نباشد...

  • سر به هوا!

امروز بعد از ماه ها مقاومت سرسختانه، بالاخره سرکارمان راضی شد که یک برنامه ی ارتباطی بر گوشی خالی از هر چرندی نصب کند...

آن هم بخاطر دو عامل:

یکی اینکه پریروز خواهر فسقلی کلاس پنجمی ام گوشی 569 تومانی خریده بود و تلگرام نصب کرده بود. کمی بنده با آن کار کردم و لذتی به کامم نشست وصف ناپذیر!!! (مدیونید اگر فکر کنید حسودی کردم به خواهرم! ابداً!)

دوم اینکه عامل فوق الذکر باعث شد که دلم برای ارتباط با دوستان (در زمان وایبرمند بودنم) تنگ شده و با خودم فکر کنم در این شرایط نابسامان و مزخرف روحی، نیاز بیشتری دارم به ارتباط با دوستانم، اگرچه مجازی! حتی دوستانی که اگر رایگان باشد شاید سلامی بکنند و حالی بپرسند، اما اگر قرار باشد پول بدهند، شاید چند ماهی یک بار، آن هم شاید!

(البته این معضل در فامیل نزدیک هم دیده شده که شخص هی مرتب می گوید مرضیه بانو! من دلم برای شما تنگ می شود، ازت بی خبرم، تلگرامی نصب بنما که ازت خبرمند بشوم! و من در دل آناً می گویم که دل اگر تنگ شود و نگران باشید و نیازی باشد به خبرمندی، خب گوشی را برمیدارید یک زنگی می زنید. خیر سرمان ما تنهاییم و نیازمند عطوفت فامیل! و خیر سرتان شما بزرگترید و مدعی دل تنگی و نگرانی! البته ادعا نمی کنم که خودم خیلی حال و احوال دوستان را جویا می شوم، اما اگر هم به هر دلیلی اعم ار بی حوصلگی خیلی خبری از او نگیرم، شاکی نمی شوم که چرا تلگرام نداری که من دلم برای تو تنگ نشود!!! والا بی فرهنگی بزرگیست این حرف!)

بگذریم...

در نهایت این دل لامصب افتاد به جان سرکارمان که حالا شما نصب کن، اما وقت زیاد نگذار. ضمنا درست که کسی برایش مهم نیست تو کجا باشی و چه حالی داشته باشی، اما خب خودت هم نیاز داری به این ارتباط ها...

 

خلاصه...

 

جانمان برایتان بگوید که تا نصب کردیم، هنوز نفهمیده بودیم کجا ایستاده ایم، پیام های خوش آمد بود که پشت سر هم می آمد و من هم ذوق زده و هم در رودربایستی، پشت سر هم جواب می دادم. فضا کمی با وایبر فرق داشت. قبلا اینقدر ملت خوشحال نمی شدند از دیدن یک آدم جدید در وایبر! خلاصه فی المجلس حدود یک ساعت و نیم، بلکه بیشتر، وقتمان رفت به جواب و احیانا مکالمات دیگر.

الآن هم که نصفه شب است بنده سردرد گرفته ام آنقدر که امروز به صفحه ی موبایل خیره شدم که یا جواب بقیه را بدهم، یا خودم برای آن هایی که حوصله ام نمی کشیده خبری ازشان بگیرم پیام بگذارم، یا اینکه در عکس های کانتکت هایم فضولی کنم و البته چند عکس جدا کنم برای پروفایل خودم. عکس هایی با رویه ی خودم: یا تصویر چیزهایی که دوستشان دارم، یا عکسی که خودم باشم اما خیلی معلوم نباشم، یا عکس خیلی بچگی هایم (ترجیحا با حجاب!!! بنظر اشکال ندارد بی حجاب هم باشد اما از بچگی حساس بودم که عکس زمان های جاهلی ام را نامحرم نبیند!).

 

و اینگونه بود که امروز هم زیاد درس نخواندم...

  • سر به هوا!

امروز برای سومین بار، موبایلم با پیش شماره ی 83 زنگ خورد:

 

- از واحد تبلیغات سیمای خانواده تماس می گیرم، شما پیامک داده بودید برای دریافت محصول فلان.

- والا من محصول رو از طریق شماره ی دیگه دریافت کردم. این سومین باره تماس گرفته میشه!

- آها پس این شماره باید حذف بشه.

- بله!

 

یعنی کاش برای همه ی کارهای دولتی و خصوصی اینقدر پشتکار داشتیم!

  • سر به هوا!

تعجب می‌کنم از مردانی که با تحقیر همسر و فرزندانشان و بی احترامی به آن ها، حقارت خودشان را اثبات می کنند و توقع دارند که خانواده شان از یک انسان حقیر اطاعت کند!

کدام آدم عاقلی از یک فرد حقیر و فرومایه تبعیت می کند، مگر به اکراه و اجبار؟!

 

پ.ن: زنان شیفته ی اطاعت از مردان کریم اند، حتی اگر خودشان ندانند!

 

* برگرفته از حدیث نبوی

  • سر به هوا!

من تعجب می کنم از صدا و سیما که برای درآمد بیشتر، با وجود این همه تأکید رهبری روی مصرف داخلی و عدم خرید کالای خارجی تا حد ممکن، باز هم تبلیغ کالای خارجی میکنه. چرا؟!

مثلا ما چه نیازی به شامپوی بوووووق خارجی داریم؟!

یا اینکه چرا باید تبلیغ فلان تلویزیون خارجی بشه، در حالی که برنامه ی بعدی حتی ممکنه درمورد مصرف داخلی باشه؟!

بماند که تبلیغ های خارجی فرهنگی رو هم با خودشون منتقل می کنند

بنظرم باید به صدا و سیما اعتراض کرد.

 

نکته ی بعدی که خیلی لج من رو درمیاره، ساخت خارجی مسلک تبلیغ های داخلیه. تبلیغ شامپو یا تاید میسازن، اصلا انگار از ناف مملکت خارجه اومدن، فقط روسری سرشونه! یعنی ما اینقدر بدبختیم که حتما باید ادای دیگران رو دربیاریم؟

از قدیم گفتن مرغ همسایه غازه دیگه خب!

  • سر به هوا!

یعنی هیشکی!

۱۱
شهریور

چرااااا؟!!!

نه، واقعا چراااااااا؟!!!

خب میخوام بدونم، چرااااااا؟!!!

(برخی دوستان نزدیک احتمالا بدونن چرا چی!)

  • سر به هوا!

وبگردی ممنوع!

۰۸
شهریور

امروز رفته بودم پیش دکتر تقوی، استاد پایان نامه ی بکرم!

بعد از کلی ضایع شدن بخاطر اینکه جلسه ی قبل هشت ماه پیش بود و قرار بوده من هفت ماه پیش فصل اول رو تموم میکردم، اما هنوز هیچ کاری نکرده بودم، نشستیم تازه فصل بندی مجدد پایان نامه.

در نهایت آقای دکتر در بنده تشخیص انقباض روحی دادن و بهم توصیه های زیر رو کردن برای انبساط روحی:

کوهنوردی، پیاده روی، کار خونه، معاشرت و شب نشینی با دوستانی که دیدنشون شادم میکنه، بلند بلند گفتن مشکلاتی که داشتم و خندیدن به ریششون(!)، سفر و در آخر عدم وبگردی!

می گفتن اینترنتِ زیاد ذهنیت میکنه و تو باید کارهایی کنی که یدی بشی.

نکته ی دیگه ای که گفتن و فکر نمیکردم با این همه تعلل در مورد شروع کار پایان نامه چنین اعتقادی درشون باقی مونده باشه، قریب به این مضامین بود که گفتن شما روحیه ی مقاومی داری، توی این مدت مشکلاتی برات پیش اومده که هر کسی دیگه بود از پا دراومده بود، اما شما الآن نشستی اینجا داری درمورد پایان نامه ات جملات طنزآلود میگی!!! :)))

بعد جلسه داشتم فکر می کردم که خدایی که بلا بهم داد، چقدر خوب صبرش رو هم داد... شکرش...

خلاصه، من این همه نوشتم که بگم گویا وبگرد ها رو می گیرن. باید کمتر عبور و مرور کنم.

دعا بفرمائید پایان نامه ی خوبی از آب دربیاد.

 

یا حق.

 

بعداً نوشت: دوباره دارم به آینده فکر می کنم... به درست کردنش... به سامون دادنش... آینده ای که اگر خدایی نبود، به خوب رقم خوردنش هیچ امیدی نداشتم... برام دعا کنید دوستان...

  • سر به هوا!

- ایران باید با دنیا تعامل کنه!

- خب، بعدش؟

- نمیشه که توی این دوره زمونه متحجر باشیم و از همه جا کناره بگیریم!

- خب، بعدش؟

- ما که انقلاب نکردیم که گوشه گیر بشیم!

- خب، بعدش؟

- خب وقتی حقمون رو با مقاومت نمی دن، باید کوتاه بیایم یکم اون ها هم به منافعشون برسن که انقدر شاخ و شونه نکشن!

- خب، بعدش؟

- باید باشون مذاکره کنیم، ببینیم در ازای دادن حقوقمون و برداشتن تحریم ها چی می خوان؟

- خب، بعدش؟

- خب حالا که مذاکره کردیم به نتیجه رسید باید اعلام پیروزی بکنیم...

- خب، بعدش؟

- حالا باید شروع کنیم با کشور ها تعامل کردن دیگه!

- خب، بعدش؟

- خب... خب... خب یکی از اولین کشورهایی که باید باش تعامل کنیم انگلیسه دیگه! باید بشون بفهمونیم که مردم ما که گناهی ندارن از شما بدشون میاد(یه چی تو این مایه ها که ملت ما ساده اند!)، شما سعی کنید اعتمادشون رو به دست بیارید!

- خب، بعدش؟

- بعدش هم آمریکا و اسرائیل... به هر حال دستشون پول داریم دیگه! بخوایم و نخوایم هم کل قدرت دنیا در دستان مبارک اینهاست. باید باشون تعامل کنیم دیگه! یعنی راستش دیگه مجبوریم به حرفشون گوش بدیم، چون انقدر کوتاه اومدیم توی این مدت دیگه سوارمون شدن! الآن مجبوریم به حرفشون گوش بدیم، می فهمی؟ مجبوریم!

 

پ.ن1: دستمال بیاورید عرق شرم را از پیشانی ملت پاک کنید که رؤسا با روباهان انگلیسی نشستند و نصیحتشان نمودند که اعتماد سازی کنید! آن ها هم در دلشان خندیدند که ما فعلا دفتر کارمان را در تهران پس بگیریم، باقی اش را طوری زیرآبی می رویم که همه بهمان لبخند هم بزنند که ممنون بابت این همه لطف و مرحمت.

 

پ.ن2: صدای پای «مش» دونالد را که شنیده ام ریخته ام به هم! حتی اگر در حد یک شایعه ی مسخره باشد.

 

پ.ن3: یادم هست که زمانی به اصول نظام توهین های اساسی می شد، کسی حق نداشت بگوید چرا توهین به اصول نظام و حتی اسلام می کنید، چون بلافاصله می گفتند آزادی را از ما گرفته اید و الآن است که خفه شویم و دیکتاتوری بس است و... اما الآن عده ای را می برند در دستگاه های امنیتی ازشان پذیرایی می کنند(!) چون علیه برخی مسؤولان شعاری های افراطی و تند داده اند!

 

پ.ن4: جناب آقای رییس جمهور فرمودند که در رد و تأیید صلاحیت ها، شورای نگهبان فقط ناظر است ولی مجری همان قوه ی مجریه است! خیلی ببخشید رد و تأیید صلاحیت مگر اجرا هم دارد؟! یعنی مثلا کسی که رد شود، یکی باید از قوه ی مجریه برود درب منزل و طوری خبر را بگوید که خانواده اش سکته نکنند؟ یا کسی که تأیید شود باید هیأتی از قوه ی مجریه با گل و شیرینی بروند درب منزل برای عرض تبریک؟!!!  اینکه تأکید کردند شورای نگهبان فقط ناظر است یعنی چه دقیقا؟! چه معنایی غیر از شاخ و شانه کشیدن برای سایر پست های مملکت دارد؟

  • سر به هوا!

تنهایی مسجد!

۰۳
شهریور
مسجد در فرهنگ اسلامی محل خیر و برکت است، اما...
 

اما دقت کردین توی فیلم تنهایی لیلا، مسجد شده جای غیبت و سخن چینی؟

 

امشب که شاهکار بود. حتی روحانی مسجد هم با اینکه چند تا گزینه ی راحت داشت برای دوری از گمان بد، باز فکرش رفت سمت همون گمان بد و با سکوتش به ذهن خراب بقیه مهر تأیید زد.

 

چرا توی فیلم ها این قدر سبک زندگی مردم مسلمون رو بد نشون می دن؟ در حالی که در واقع اینقدر شدید نیست!

و حتی روحانی مسجد که نماد اسلامه، باز هم کلی فاصله داره با اونچه در حقیقت اسلام اومده...

 

کاش وقتی نویسنده ها و کارگردان ها می خوان فیلمی بسازن که توش یه عده مسلمون رو نشون می ده، یکم بیشتر تحقیق کنن.

حتی تحقیقات میدانی هم کافیه برای اینکه متوجه بشن در عمل اونطور نیست که توی فیلم هاشون به نمایش میگذارن.

بماند که با کمی تحقیق در دین هم می تونن بفهمن که لااقل روحانی ها و سایر نمادهای دین داری رو چطور باید نشون بدن.

+این را هم بخوانید.

 

پ.ن: عید نزول آیه ی هشتم، بر همگان مبارک.

 

التماس دعا - یاحق

  • سر به هوا!

چشمه ی چشم

۰۲
شهریور

تا حالا دقت کردین آدم ها برای گریه حرمت قائل اند؟

نمی دونم چرا احساس می کنم آدم های بد نمی تونن گریه کنن...!

هروقت هم حالم بده و دلم سنگ شده، وقتی گریه ام می گیره احساس می کنم حالم داره خوب میشه...

چرا؟

چرا با اینکه چندسال گریه های مصنوعی دیدم، باز هم چنین حسی نسبت به اشک دارم؟باز هم برای گریه حرمت قائلم...

استادم میگه گریه ی زن، برای مردش، از هر شمشیری برنده تره...(البته اگر عادی نشه)

پدیده ی عجیبیه به نظرم...

  • سر به هوا!