رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

۳۹ مطلب با موضوع «خدا پیغمبر! :: شیعه» ثبت شده است

ان شاءالله فردا، بعد از ماه ها، عازم مشهدالرضا هستم،

به قصد یک زیارت هفده هجده ساعته...

مدتی هست که سهمم از زیارت عموجانم شده زیارت های چندساعته ی خسته...

می روم می نشینم جلوی گنبد کپلی امام رضا علیه السلام و بر و بر نگاه می کنم... البته این بار امیدوارم بخاطر بهتر بودن قطار کمتر خسته باشم، اما دفعات پیش جلوی چشمشان چادر به صورتم می کشیدم و چرت هم می زدم از خستگی...

اگر لایق باشم نائب الزیاره و دعاگوی دوستان خواهم بود...

راستش کمی تا قسمتی ذوق مرگم!

می توانید التماس کنید تا دعایتان کنم! :))

  • سر به هوا!

صدها نفر از برادران تمام عیارمان در نیجریه در گورهای دسته جمعی برادری شان را اثبات می کنند اما ما خسته ایم، خوابمان می آید، مسائل مهمتری هم داریم تازه! مگر مساله ی هسته ای کم اهمیت دارد؟! اگر چهارسال دولت تمام شود و شیرینی رونق اقتصادی به کام ملت ننشیند، خیلی بد می شود آخر!

حتی عده ای هم که جمع می شوند جلوی سفارت انقدر بی سرو صدا می روند که از طریق یکی از این کانال ها و گروه های تلگرامی که خبر فلان سوتی فلان مسؤول در فلان شهر را جا نمی اندازند خبردار نمی شویم...

خب حق داریم! خسته ایم، خوابمان می آید... تازه مسائل مهمتر را نگو که تمام فکر و ذکرمان شده...

  • سر به هوا!

امشب، موقع روضه ی حضرت زهرا در دانشگاه امام صادق، وقتی صدای گریه ی آقایان برای مصائب پشت در می آمد، داشتم فکر می کردم که مردها چه می فهمند، از سقط بچه، آن هم بچه ی شش ماهه، آن هم نه خود به خود، که با ضربه، آن هم نه در شرایط معمولی، در شرایطی که خودش کافی است برای روزی چندبار جان دادن...؟! واقعا چه می فهمند که چنین گریه می کنند؟

موقع روضه ی مادر، بیچاره است آن زنی که ذره ای، و فقط ذره ای، درکی از سقط جنین داشته باشد...

 

پ.ن: هنوز هم معتقدم خداوند کسی که روزی اش بند کار کردن است را بی کار نمی گذارد! او رزّاق است و رزّاق است و رزّاق...

  • سر به هوا!

چند سال پیش، زمانی که در اثر یک وسواس فکری، به وجود خدایی اینچنین شک کرده بودم، در اوج وسواس خودم به روزی رسیدم که در آن روز موقع رد شدن از خیابان به این فکر می کردم اگر خدا نباشد، چنانی که تا کنون برایم معنا و وجود داشته، چه دلیلی دارد که الآن مواظب باشم ماشین زیرم نکند؟!!! اصلا زندگی کردن چه مفهومی دارد با این وضع بدون خدا؟!!!

حدود دو سال و نیم پیش که یکی از اقوام نزدیکم توسط فرزند از خدا بیخبر و از شیطان باخبرش به بدترین نحو ممکن کشته شد، آنگونه که در روضه های کربلا می خوانند، به این فکر کردم که انسان منهای خدا، درست می شود همان چیزی که ابلیس لعین گفت من از او بهترم... همان جسم مادی پست، بدون جان خدایی...

 

در این شب ها هم، موقع روضه ها، دائم به همین موضوع فکر می کردم و به حال خود انسانم گریه، که چه قابلیت های خطرناکی دارم اگر حواسم به جانِ خدایی ام نباشد... وقتی که می شنیدم برخی چگونه در کشتن دشمنشان، که بهترین مخلوقاتند، ولع پیدا می کنند آن هم به بدترین نحو ممکن... نه این که او را بکشی... او را زجر دهی و بعد که جان در تنش نمانده، او را...

سنگ بزنی...نیزه در قلب بزنی...شمشیر به کتف بزنی... عمود بر سر بکوبی... نیزه در چشم بزنی... دست و پا قطع کنی... تیر به گلوی نوزاد بزنی... بدن آن کسی که با پیغمبر اشتباه می گیرندش را قطعه قطعه کنی... و در نهایت خورشید بر سر نی کنی و به آیات قرآن اسب بدوانی تا استخوان های سینه و پشت بشکنند... اما نه در نهایت، که در بی نهایت، به زن و فرزند هم رحم نکنی و خیمه بسوزانی و دخترکان و پسرکان را به سمت خارهای بیابان دنبال کنی و تازیانه و غارت هرآنچه بتوانی ولو اینکه انگشتری باشد با انگشتی، و پیراهنی کهنه که از وفور زخم ضربات شمشیر و نیزه، کسی را رغبت پوشیدنش نباشد...

 

آری... این شب ها دائم این مسأله در ذهنم مرور می شده و می ترسیدم... از انسان بی خدا می ترسیدم.. از انسانی که ابلیس از او بهتر باشد می ترسیدم...

 

پ.ن: هیأت میثاق با شهدای دانشگاه امام صادق، بجز اینکه بخاطر انقلابی بودنش دوستش دارم، جزء معدود جاهایی است که موقع روضه و اشعار تا حدود بسیار خوبی خیالم راحت است و از آب بستن به معارف عاشورایی حرص نمیخورم و بخاطر بی حرمتی به اهل بیت دهانم به فحش به مداح باز نمی شود! از صمیم قلب برای تک تک دست اندرکاران هیأت، علی الخصوص شاعران و مداحانش، آرزوی توفیقات بیشتر دارم... ان شاءالله که اجر جهادشان همنشینی با امامشان باشد، در دو دنیا...

  • سر به هوا!

بیچاره اون که حرم رو ندیده

بیچاره تر اون که دید کربلاتو

دلم باز هم زیارت می خواهد...

 

پ.ن: این را دوستی نوشته در وبلاگش اما چون دوست ندارد لینک شود متنش را میگذارم:

روحانی مسجدمان می‌گوید تا وقتی که تل زینبیه را از نزدیک ندیده، کف العباس را از نزدیک ندیده، قتله‌گاه را از نزدیک ندیده و کربلا را از نزدیک ندیده نمی‌توانسته روضه‌ها را درک کند. در بین دعاهایش مدام می‌گوید دعا کنید یک روز هم که شده در طول زندگی‌تان کربلا را از نزدیک ببینید.

اما از من می‌شنوید اگر تا به‌حال کربلا نرفته‌اید و امکان هر سال رفتن‌َش را ندارید چنین دعایی نکنید. 

اگر نمی‌خواهید یک اربعین قبل از عاشورا و یک اربعین بعد از اربعین "زندگی"‌تان مختل شود چنین دعایی نکنید. 

از من می‌شنوید بروید "زندگی"‌تان را بکنید. 

نرفته‌ها نهایتاً همین ده روز را برای جان‌های بی‌جان ِکربلا گریه می‌کنند و تمام می‌شود اما رفته‌ها ده‌ها روز گریه می‌کنند برای جانِ جامانده در کربلا.

از من می‌شنوید بروید "زندگی"‌تان را بکنید. اگر یک روز بروید کربلا، تمام طول زندگی‌تان می‌شود همان یک روز و روزهای دیگر می‌شود در انتظار روزی دیگر.

  • سر به هوا!

  • سر به هوا!

1،2،3،4،5،6،7،8،9،10،11،12،...

،72،73،74،...،100،101،102،103،...150،151،152،153،...

،200،201،202،203،...،250،251،252،...

،265،266،267،268،269،
270!

 
فقط همین...

فقط 270 شهید امروز آمده بودند...

مردانی که با بصیرت رفتند

و

با بصیرت برگشتند

تا

به همه بفهمانند

که

مسلمان واقعی

دست بسته

زیر خاک

می رود

اما

زیر بار ظلم و کفر

نمی رود...

 

هرگز!

 

پ.ن1: از آنجایی که تا حدی با عملیات کربلای 4 بواسطه ی روایتگری استاد مجاهدم آشنا بودم و دلخون از پرپر شدن گل های امامم، این175 عزیز دست بسته، دل مرا با خوشان بردند...

 

پ.ن2: استادم تعریف می کرد که دو سه تایی از آن ها که او خودش بوسیده بودشان و راهی اروندشان کرده بود برای بازگشت از خاک دشمن، سالها بعد برگشتند... با پلاک هایی که از شکم یک کوسه درآورده بودند...

شاید بیربط نوشت(!): این را حتما ببینید.

  • سر به هوا!

عبارت قصاری خواندم از اینجا که بسی از عمق کلام لذت بردم، گفتم بنویسم بلکه مفید آید:

 

 دشمن برای اسلام آمریکایی

همه کار کرده است.

 

ما برای آمریکای اسلامی

چه کار کرده ایم؟!

  • سر به هوا!

خمینی، این نفخه ی روح خدا در جسم بی جان جامعه، با جاری ساختن امامت، امتی ساخت عاشق اسلام ولایی که تن دشمن را بلرزاند، و بینی شیطان را، کوچک و بزرگ، به خاک بمالد...

خمینی، برگزیده ی خدا شد، تا به کمک امامش بشتابد و در اوج ظلمت، راهی باز کند برای رسیدن به نور...

خمینی چون عاشق بود، به جان کوه ها افتاد تا راه وصال امامش را هموار کند...

ما هم اگر ادعا داریم که عاشق خمینی هستیم، باید تا آخرین نفس تلاش کنیم که سنگ ها را از راه اماممان برداریم...

 

پ.ن1: خودمانیم، انصاف است این عکس ها را ببینیم و دلمان هوری نریزد و قربان صدقه نرویم؟!

 

امام خامنه ای        امام خمینی   

 

پ.ن2: مصر،مرکز مهم علمی و فرهنگی اسلام، اگر خمینی داشت، یا لا اقل اگر به دهان مبارک جانشین خمینی وارِ خمینی چشم می دوخت، اینطور شقه شقه و شکست خورده نمی شد...

  • سر به هوا!