از این روزها...
سلام
و اما بعد از سلام،
مدت های زیادیست حال و هوای نوشتنم نیست، احتمالا کیسه ی هوایش را در شرکت جا می گذارم! مثل کفش هایم که جا میگذارم و مجبور می شوم گاه در سرما و گاه در گرما با صندل تا خانه بیایم.
الان هم که آمده ام خزعبل می گویم!
این مدت اتفاق های زیادی داشته ام، یکی سفر اربعین بود که سعی کردم دعاگوی دوستان باشم، آن دیگری اندکی دلخوشی به زندگی، و دیگر بخواهم بگویم کار، کار، کار...
منتظر و راغب شرایطی هستم که بدون دغدغه ی مالی، تصمیم بگیرم درمورد کار کردن...
کار برای مرد، قوام جان است و برای زن، اندکش مفرح و بسیارش ملال!
و البته که اندک و بسیارش را شرایط و روحیات او مشخص می کند...
خودم را سرگرم کرده ام و دلخوش به کار و زندگی، بلکه بتوانم ادامه دهم مسیر حیات را، اما باز هم درد می گیرد آنچه نیست!
و البته که الحمدلله، رب العالمین...
راستی!
داعشتان خیلی مبارک ؛)
- ۹۶/۰۹/۰۲
- ۶۷۰ نمایش