دست های خالی خالی خالی...
وَفَدتُ علی الکریم بغیر زاد
من الحسنات و القلب السلیم
و حملُ الزادِ أقبحُ کلِّ شیء
إذا کان الوفود علی الکریم
+ شعر منسوب است به امیرالمومنین روحی له الفداء که بر قبر سلمان نوشته اند: بر کریم بدون توشه ای از حسنات و قلب سلیم وارد شدم، که زشت ترین کار توشه بردن است، وقتی که ورود تو بر کریم باشد...
++ دیروز سه خبر فوت شنیدم که یکی شان عمه ی مهربان پدرم بود که خیلی دوستش داشتیم... امروز بهشت زهرا بودیم... دیدن غصه و عزای دیگران یک طرف، دیدن روز ورود یک انسان به دنیای دیگر یک طرف... چه ترسی از دست های خالی خالی خالی آدم را می گیرد...
+++ این شعر را بسیار دوست دارم... بار اول به گمانم دور قبر پدربزرگم بود که دیدم و معنی اش را از عمویم پرسیدم... آن موقع عمو نگفت منسوب به امیرالمومنین است، اما شعر را عاشق شدم...
++++ امروز از دست دادن مادر، مرا خیلی ترساند...
+++++ مرحومه، چند روزی بیمارستان بستری بود و کمی لاغر شده بود... فقط چند روزی... وقتی روی تابوت دیدمش که کوچک تر شده بود، دست خودم نبود که یاد نحیف شدن جسم حضرت مادر نیفتم...
++++++ زن ها زبان گرفته بودند به ترکی روضه ی حضرت مادر می خواندند...
- ۱۰ نظر
- ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۴۹
- ۹۹۳ نمایش