اندر آداب عطسه...
بدان و آگاه باش ای فرزند! که عطسه را لاجرم آدابی باشد که هرکس به جا نیاورد خسارت بیند و هرکه اهتمام ورزد نعمت عطسه بر او تمام گردد و از سعادتمندان روزگار شود...
.
.
.
به نظر شما چرا من وقتی بچه بودم، مامانم بهم می گفت «اگه ادای کسیو دربیاری، بعد یه وقت همون لحظه عطسه ت بگیره، همون شکلی می مونی تا آخر عمر»؟
بعد هم جالبه من باورم می شد!
یا من زیادی ادای دیگرانو درمی آوردم، که یکم بعید میدونم، یا مامانم فک می کرده باید هرجوری شده بچه رو بازداشت از چنین خطایی!
خو مادر من چرا اطلاعات غلط میدی به بچه؟ :/
+ بچه که بودم، گاهی افکار فلسفی م رو، از وجود خدا تا مراحل شکل گیری جنین تا سایر امور، به مادرم به عنوان علامه ی دهر عرضه می کردم و با ایشون به عنوان یک کشف جدید چک میکردم که مبادا غلط باشه! یادمه یه بار داشتم می گفتم مامان! این خدا رو قبلا یه خدای دیگه به دنیا آورده، اونم یه خدای دیگه، اونم یه خدای دیگه، همینجوری هی... به همین برکت(موبایل!) قسم، مامانم تایید کرد، گفت آره!!! :||
++ مادرم در راستای پاسخ به چگونگی به وجود آمدن جنین، به ما گفته بود مادر و پدر دعا میکنن، خدا بشون بچه میده... خب منطقی بود و ما هم تا دوم راهنمایی مشکلی نداشتیم... اما خب من در پنج شش سالگی کشف کرده بودم که مورچه هایی در شکم مامان ها وجود دارد که وقتی دعا می کنند، خدا اون مورچه ها رو تبدیل به نی نی میکنه! تازه به مادرمم گفته بودم و تأیید این کشف رو گرفته بودم! :))))
- ۹۵/۱۲/۰۳
- ۶۷۹ نمایش