رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی ..... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

درباره ی وبلاگ
رَبِّ إنّی لِما أنزلتَ إلَیَّ من خیرٍ فقیرٌ

خدایا!
هرچه گرفتی، بگیر، اما ایمانم را نه...

۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

خودت که می‌شناسی ما را، عجولیم و جهول...

خیر می‌خواهیم، زیاد هم می‌خواهیم، اما نمی‌شناسیمش...

وسط این دعوای عجله و خیردوستی و جهلمان، قاطی می‌کنیم، یک چیزی هم ولو زیر لبی می گوییم به عظمت کبریایی ات، یا خیلی کم رو باشیم، چشم می بندیم و درباره این می‌فلسفیم که آیا تو اگر بخواهی می شود یا نمی‌شود که همین چیزی که می‌خواهیمش بشود و خیر هم بشود و یک جورایی فیلم هندی هم تمام بشود و...

بعد که مدتی می‌گذرد و به دلیلی نشانمان می‌دهی که چرا آنچه می‌خواستیم را ندادی، چنان کف‌بُر می‌شویم که فکر می‌کنیم تلپی از آسمان افتاده‌ایم که چنین عنایتی بهمان شده...

و باز هم زمان می‌گذرد و ما در این دور خودمان به باطل می‌گردیم... اما آن‌که حتی در حال تلو تلو خوردن از فرط چرخش، هوایمان را دارد که خودمان را نابود نکنیم، تویی! تویی که مهربان و بی منت هی نعمت می‌دهد و هی دفع «شرِّ محبوب» می‌کند و هی در این گیر و دارها رشدمان می‌دهد...

خودت دیگر می‌دانی چه سرگردانیم و غافل و چه بادی به غبغب‌هایمان است، هرکدام به دلیلی... یکی خط خوشی دارد، یکی روی زیبایی، یکی مطبوع طبع مردمان است، یکی علمش فزونی کرده، دیگری ثروتش بر شانه اش سنگینی می‌کند، یکی هم از فرط جهل، نمی‌داند به اسم فلسفه و نقادی به زمین گیر بدهد یا زمان...

و ما جزقله ها با این بادهای غبغب، چنان غره می‌شویم که خود را مرکز عالم می‌پنداریم... و در این سکر، آی مستی می‌کنیم که نفهمیم چطور شقاوت یقه‌مان کرده...و اینگونه می‌شویم «الذی عصی جبار السماء» ولی باز هم نمی‌فهمیم...

ما مستیم و لایعقل! ما از پس نفسمان، که بزرگترین دشمنمان است، برنمی‌آییم هیچ، از پس مشکلات ریز و‌ درشت زندگی هم بر نمی‌آییم...

این شب اول ماه مبارکی، به حرمت نداشته ما نه، به حرمت امیرالمومنین، آسان کن بر ما، سختی هشیاری و غلبه بر نفسمان و سختی های زندگی را، که «سختی ها در مقابلت آی زبونند!»

  • سر به هوا!

سلام

در شب شنبه ترین حالت سال، در حالی که نمی خواهم بپذیرم باید بخوابم تا بتوانم فردا قبل از 6.30 صبح مدرسه باشم، با حال خوب و کلی انرژی اول سالی، می خواهم پست بگذارم!

درمورد فیلم سینمایی دیدن این فیلم جرم است...

(اول از همه بگویم من نه تحلیلگر متخصصم و نه فیلمساز. و هر آنچه می نویسم از دید یک مخاطب دوست دار سینماست!)

سینمایی «دیدن این فیلم جرم است» که پس از دوسال توقیف، موفق به بالارفتن از پرده سینما شد(!) فیلمی است سیاسی، درمورد اتفاقاتی که در یک پایگاه بسیج بعد از حمله یک شهروند مست انگلیسی به زنی محجبه رخ می‌دهد و به دلیل شرایط خاص آن شهروند انگلیسی پای امنیتی ها و مذاکره‌چی ها به پایگاه باز می‌شود؛ و نبرد این فیلم بر سر گرفتن یا نگرفتن حق آن زن از شهروند انگلیس است...

آن چه مبرهن بود، این فیلم یک فیلم سمبلیک بود از تعدی و ظلم دشمن به کشور (استفاده از نماد زن بعنوان مام وطن) و ربطی به مسائل عدالتخواهانه داخلی کشور نداشت. غیرتی که در فیلم مدام برانگیخته می شود، غیرت درمقابل ظلم دشمن خارجی و به وضوح در مقابل بی غیرتی مذاکره چی ها بود...

  • سر به هوا!

سلاااااامممم

خواستم مژده بدم که من برگشتم! میدونم خیلیییی چشم انتظار بودید که یه روزی برگردمچشمک

الان با یه عالمه حال خوب برگشتم... خیلی خوبم الحمدلله و خیلی خدا رو شاکرم که خیلی اتفاقایی که دوست داشتم بیفته نیفتاده...

عرفت الله بفسخ العزائم... شکر... شکر... یه عالمه شکر...

واقعیت می خواستم خیلی از پست های حال بد قدیمی م رو پاک کنم، ولی گفتم باشه بهتره، یادم نمیره خدای قربونش برم (تو مایه های جل جلاله و روحی فداه و اینا) چطور برام ربوبیت کرده این مدت...

راستش میدونم خیلی از قدیمی ها که با هم در مراوده وبلاگی بودیم نیستن... خیلی ها رو که الانم هستن شاید خوب یادم نباشه... حتی یکم یادم رفته وبلاگ نویسی چیجوریا بود... ولی میدونم خیلی عمیق تر از اینستاگرامیه که این روزا شده پناه رسانه ای اکثرمون...

البته اینستای جذاب لعنتی هم فعالم... اما حس کردم اینجا برای نوشتن و تخلیه ذهن خیلی بهتره... احتمالا زیاد ننویسم و نخونم و شاید یه سری نوشته هام رو در صفحه جداگانه خصوصی بذارم... ولی علی ای حال هر از چندی ان شاءلله مزاحم میشم...

این مقدمه رو داشته باشید تا ببینم چی پیش میاد...

راستی اگه میخواید صفحه درباره من رو مجدد مطالعه کنید. به روز شده... چون خیلی فرق کردم نسبت به سه چهارسال پیش... یه ورم سرخ شد، با کف گیر برم گردوندن اونورم هم سرخ بشه!

+ سال نوی شمام مبارک.

++ امسال جذابترین، و شاید سختترین، سال عمرم خواهد بود ان شاءلله.

+++ شاعر میفرماد: ما زنده به آنیم که آرام نگیریم!

++++ وی افزود: موجیم که آسودگی ما عدم ماست!

+++++ وارد فاز اصلی زندگیم شدم ان شاءلله، نبرد نهایی!

++++++ جنگ جنگ تا پیروزی (تا آخرین قطره خون فی الواقع)

+++++++بسه دیگه اومدیم و من بخوام تا صبح + اضافه کنم، شماها کار و زندگی ندارید؟! برید خونه هاتون تا توپتونو پاره نکردم... بدوید! دهع!

  • سر به هوا!